-
زندونی
جمعه 17 شهریور 1391 00:09
هوالغریب... سکوته شبو گریه پر می کنه شبایی که از خواب تو می پرم نشد قسمتم باشیو پیش تو به لبخند هر روزت عادت کنم .... ازین شهر خاکستری دلخورم ازین بغض پیچیده تو لحظه هام تو این روزهای پر از بی کسی تو تنها تنها تو موندی برام... *** و سکوتی عمیق به احترام وجودت... تنها همین....
-
برسد به دست بهترین دوستم ماهی!
شنبه 11 شهریور 1391 16:21
هوالغریب... نمی دانی چه دردی میکشد ماهی کوچکی که در دلش آرزوی اقیانوسی بیکران باشد ولی جایش در اعماق زمین باشد وبه هزار گونه تهمت متهم باشد و دستش هم به جایی نرسد...پناه ببرد به سکوت... به آخرین سنگر... ماهی کوچک!گریه کن...در آبی...کسی هیچ گاه که اشک هایت را ندید...از این به یعد هم نخواهد دید... آرام نباش...بی قراری...
-
عشق
جمعه 10 شهریور 1391 13:37
هوالغریب... عشق کور است و من هم کور شدم....مدتیست که چشمانم سویی ندارد و کور شده...آخر عاشقش شده ام...چیزی که همیشه از آن گریزان بودم...اما حال بدجور گرفتارم کرده... کورم کرده... اما اتفاقات این چند وقت اخیر چشمانم را نوری تازه بخشید...می خواهم چشم باز کنم...می خواهم دیگر عاشق نباشم...تنها دوست داشته باشم...ببخشم و...
-
خواب
پنجشنبه 9 شهریور 1391 00:00
هوالغریب... جایی خوندم که نوشته بود بعضی ها گریه اگر می کنند برای این نیست که ضعیف هستند برای این است که مدتی طولانی قوی بوده اند... چندین شب است که خواب سفری را می بینم که سال پیش در همین روزها شوق رفتنش تمام وجوده خسته ام را سرشار از امید کرده بود...چندین شب است که شب ها خواب شش گوشه اش را می بینم ...خواب هر شب شبیه...
-
سعادت
یکشنبه 29 مرداد 1391 14:25
تمام لحظه های سعادت من می دانستند که دستهای تو ویران خواهد شد.... چرا نگاه نکردم؟؟؟
-
بدرقه
یکشنبه 29 مرداد 1391 02:44
هوالغریب... ماه رمضونم تموم شد...عید اومد...نمی دونم امسال عیدی دارم یا نه... پره حرفم ولی فقط میگم عید همه مبارک... ایشالله همه با دست پر این ماهو بدرقه کنن... خدایا هوای مارو هم داشته باش به حق بزرگیت ...به حق تموم خوبی هات... بعدا اضافه شد: یه فاطمه دارم که بودنشو با دنیا عوض نمی کنم...حتی تو این همه فاصله و...
-
غم پنهان...
چهارشنبه 25 مرداد 1391 00:11
هوالغریب... بخواب هم وطن... بخواب...آرام بخواب...بخواب و آسوده باش که ازین همه دروغ و ریا رها شدی... رها شدی از دست آقایی که از اسلام تنها نام بزرگ مردش را به یدک میکشد... علی اسلام من هیچگاه جان مردمش را به سیاست کثیف ترجیح نمی دهد... علی اسلام من مرد است... علی اسلام من عدالت حرف اصلی حکومتش است... علی اسلام من!حال...
-
تنهایی از نوع ماهی گونه اش...
شنبه 21 مرداد 1391 22:00
هوالغریب.... گاهی تنهایی رو با تک تک سلول های بدنت حس می کنی و خودت می مونی و خدات... حالا تو این تاریکی من موندمو خدام... و فردایی که نمی دونم جواب اون آزمایش چی میشه...فکر به آینده ی خودم همه ی وجودمو با قدرت تموم می لرزونه...فکر به آیندم یه زلزله ی هزار ریشتریه انگار... نمی دونم خدا میخواد چیه منو آزمایش کنه که این...
-
مرا به خاطرت نگه دار ...
پنجشنبه 12 مرداد 1391 18:50
هوالغریب.... نداری ! خبر ز حال من نداری که دل به جاده می سپاری سحر ندارد این شب تار مرا به خاطرت نگه دار ...... از من دیگر اثری در آینه نیست پیدا کن تو مرا! این فاصله چیست؟ ...... سرگردانم ! بر سر کویت... ..... **گاهی یک آهنگ چقدر فشنگ تموم احساسو حرفاتو می زنه...جوری که حس می کنی انگار شعر واسه تو گفته شده......
-
تنهایی
دوشنبه 9 مرداد 1391 11:49
هوالغریب... گاهی وقت ها لجت می گیرد...از خودت...از زندگی ات که گاهی می مانی چرا این قدر به هم پیچیده...گاهی یک نامه آن چنان تو را به هم می ریزد که دوست داری زمین دهن باز کند و دیگر تو نباشی... برخلاف ظاهر آرامت گاهی دوست داری که فریاد بزنی... گاهی اوقات هیچ چیز آرامت نمی کند...هر چه دست و پا میزنی بدتر فرو می روی و...
-
کاش باران ببارد...
جمعه 30 تیر 1391 23:33
هوالغریب.... هوا این روزها عجیب گرم شده...و این گرمای بی سابقه اثرات طوفان های خورشیدی است که اگر شدید تر میبود این طوفان های خورشید می سوزاند و خاکستر می کرد تمام زمین را...خورشید است دیگر...باید بسوزاند و خاکستر کند..باید به آتش بکشد و خاکستر کند هر چه که نزدیکش است... اما میان تمام این گرما و سوزندگی امروز ابرهای...
-
رمضان
جمعه 30 تیر 1391 23:09
هوالغریب.... گاهی نوشتن چقدر سخت می شود...مخصوصا اگر شرمسار باشی...آن هم در برابر محبوب آسمانی ات که نبودی آن طور که باید... اما محبوب آسمانی مهربان تر از این حرف هاست...اما فهمیدن مهربانی اش اندکی صبر می خواهد... در ظاهر مهمانی ای می گیرد که سراسرش گرسنگیست و تشنگی...اما فهمیدن زیبایی هایش آن قدر هم سخت نیست.......
-
چه خوشحالم...
یکشنبه 18 تیر 1391 13:06
هوالغریب... چه خوشحالم که میبینم تو خوشبختی با اینکه میگذره روزام به هرسختی چه خوشحالم که می بینم تو قلبت غصه ها مردن با اینکه چشمای عشقت منو از خاطرت بردن همیشه آرزوم بودی ولی حالا یه رویایی یه جور عادت شده واسم شبای سرد تنهایی ..... فقط همین... زیبا بود...گذاشتمش برای دل خودم و فاطمه ام...
-
عادت
پنجشنبه 15 تیر 1391 02:19
هوالغریب... همین خوبه که عطر تو هنوز می پیچه تو دنیام.... واای که چه به سره من می آورد این جمله ها و کلمات....ظاهرشان ساده است اما درونی دارند که گاهی به نابودی ات می کشانند... می بینی فضای اتاق سوت و کورم را باز عطر تو پر کرده است...عطر همان لباسی که به نشان یادگاری به من دادی...وااای که این عطر نمی دانی امروز در...
-
خاله
پنجشنبه 8 تیر 1391 19:22
هوالغریب... این روزها فضای خانه را غم گرفته...غم تنهایی و بی کسی تو...غم تنهایی 15ساله ات... غم تمام دردهای این سال هایت... غم تمام آن قصه خوردن ها...شباهت من و تو از روز تولدمان پیداست...تو هم متولد 8دی هستی...ولی در یک سال دیگر... می بینی چقدر حال تو فضای همه جا را خاکستری کرده...می بینی که چقدر تمام لحظه هارا بغض...
-
تغییر
یکشنبه 4 تیر 1391 16:55
هوالغریب... مدت ها بود به این فکر می کردم که چقدر بده حتی تو وبه خودت هم که مثل خونه ی خودته هم احساس راحتی نکنی...نتونی توش راحت حرف بزنی...اخم کنی...دردو دل کنی تا مبادا کسی بخواد از نوشته هات برداشت بدی داشته باشه...خلاصه نتونی خودت باشی... نتونی خودت و زندگیتو اون جور که میخوای به تصویر بکشی...واسه این که آدرستو...
-
فرشته...
جمعه 2 تیر 1391 00:41
هوالغریب... تقویم می گوید که امروز روز توست...روز توست مهربانم... روزی که تو آغاز شدی. .. آمدی ...در پس یکی از همین ساعت ها فرشته ای کوچک با دستانی کوچک پا به این دنیا گذاشت... فرشته کوچک بود...وقتی آمد آرام آرام در گوشش اذان زمزمه کردند و فرشته کوچک من آسمانی تر شد...فرشته ی آسمانی من دلم می خواست در آن لحظه بودم و...
-
سیب
جمعه 26 خرداد 1391 02:12
هوالغریب... چشماتو ببند عزیزم دنیای ما دیدنی نیست سیب رویایی عاشق خیلی کاله چیدنی نیست چشماتو ببند عزیزم دل آسمون کبوده دیدن این همه زشتی واسه چشمای تو زوده... .... پ.ن:چقدر این آهنگ زیبا و شنیدنش در پایان شب در برنامه ی محبوبم یعنی رادیو هفت به دلم نشست و دلم رو عجیب هوایی کرد... و اونقدر زیبا بود که نصفه شب بیام نت...
-
نگاه تو
پنجشنبه 11 خرداد 1391 10:56
هوالغریب.... چیزی نگو....حرفی نزن...تنها نگاه کن که من تمام حرف هایت را از پس نگاه هایت خواهم خواند... من تمام تو را خوانده ام...تنها نگاهم کن و بگذار که نگاهت کنم...بگذار گم شوم در تمام نگاه های تو ...بگذار کم بیاورد چشمانم در مقابل چشمانت...بگذار گم کنم خودم را در وجودت...بگذار اشک هایم بیاید...بگذار خالی شوم و باز...
-
آخر قصه
چهارشنبه 3 خرداد 1391 14:13
هوالغریب.... خیلی وقت است که دیگر آخر نمایشنامه ها خوب نیست...دیگر ته قصه آدم بدها نمی میرند...زنده می مانند و تا می توانند جان می گیرند..اینجا همه چیز برعکس است...آخر اینجا همه از دین تنها لافش را یاد گرفته اند...یاد گرفته اند که حرف خوب بزنند...انگار متنی را حفظ کرده اند...اینجا حتی خدا هم غریب مانده...اینجا هیچ چیز...
-
اردیبهشت
جمعه 29 اردیبهشت 1391 14:13
هوالغریب.... Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA رسیدیم به اردیبشهت و صورت فلکی این ماه...نام این صورت فلکی ثور هست که ثور در عربی یه معنای گاو هستش... و این صورت فلکی از جمله صورت فلکی های زمستون محسوب می شه که تو شبای بلند زمستون به شخصه ساعت ها رو صرف دیدن یکی از اجرام این صورت فلکی کردم...چون جرم مورد علاقه...
-
ایمانی از جنس نور
یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 02:10
هوالغریب... از سره شب معلوم بود از آن شب هاست که بیدارم...از آن شب ها که بیدارم و غرق فکر ...هوا هم نوایم شده...رعدو برق می زند و باران هم می آید و من هم می نویسم در این نیمه شب بارانی... هم نوا با صدای فریدون سلام می کنم به تمام زندگی ام ...به تمام درد و رنچ هایش...به تمام غصه هایش...به تمام خنده ها و گریه هایش...به...
-
روزای بی تو...
جمعه 22 اردیبهشت 1391 12:20
هوالغریب... یادت است برایت این گونه خواندم: تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست... دیدی گفتم به دنیا اعتمادی نیست؟دیدی گفتم که بازی مان می دهد؟...سردت می کند در بین تمام آوارها؟ اما این روزها عجیب دلگیرم...دلگیرم از تمام خودم ...از تمام تو ....از تمام نبودن ها..از تمام سردی...
-
مدار صفر درجه
جمعه 8 اردیبهشت 1391 23:00
هوالغریب... وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تــــو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تــــو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طــــعم تــــــو را با اشک هایم می چشید من عـــــــاشق چشــــــمت شدم در عقل بود و در دلی چیزی نمی دانم ازین دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یـــــک لحـــــظه...
-
گردالی
سهشنبه 5 اردیبهشت 1391 17:46
هوالغریب دنیا را هر چقدر هم که بچرخی باز گردی اش کار دستت می دهد!!هر چه بیشتر از گردی اش فرار کنی بیشتر بازی ات می دهد.... اصلا دوست دارد که بازی بدهد... رسمش است!!! توپ است دیگر...خاصیت توپ هاست که گردی اشان عده ای را خوشحال گل زدن کند و عده ای را هم ناراحت گل خوردن!!! من هم که عاشق فوتسال و توپ بازی...با وجود زمین...
-
سهم یا تقدیر...
جمعه 1 اردیبهشت 1391 23:02
هوالغریب... این روزها شاید گریه تنها سهم هر کداممان از زندگی باشد... نمی دانم سهم این روزهایت از زندگی چیست؟ سهم من که این روزها تنها یک رویاست... یک رویای با تو برای تحمل زجر دنیایی بی تو ... راستی فهمیدی عمق دردم چه زیاد است؟! فهمیدی این روزها چه تنها مانده ام در بین آدم هایی که هستند و مجبورم که بینشان به روی خودم...
-
فروردین
دوشنبه 28 فروردین 1391 10:39
هوالغریب... رسیدیم به فروردین ماه و توضیح صورت فلکی مربوط به این ماه... نام این صورت فلکی حَمَل هستش که به معنی قوچ هست...خب همون طور که می دونید و قبلا هم گفتم خورشید الان در این صورت فلکی قرار داره...و این ماه جز زیباترین ماه های سال به حساب میاد...و در اساطیر این ماه رو سمبل فراوانی برای دام و طیور به ویژه گوسفندان...
-
....
یکشنبه 27 فروردین 1391 00:17
-
تو و من...
چهارشنبه 23 فروردین 1391 02:56
این هم آخرین پست این نیمه شبی که فقط نوشتم... نوشتم و نوشتم در دفترم... آخر انگشتانم با خودکار و دفتر آشنا ترند تا با کیبورد... دفتر حس بهتری برایم دارد...انگار جان دارد... همه ی امشبم را در این جمله خلاصه می کنم: بیشتر از همیشه دوستت دارم.... فقط همین...
-
شبایی که تو رو دارم
چهارشنبه 23 فروردین 1391 01:53
شبایی که تو رو دارم.... تو یک لحظه سحر میشه... تو نیستی تازه میفهمم جدایی ها چقدر سختن... رورای سختی تو راهه... من این دنیا رو می شناسم.... .... می بینی!!!گفته بودم که دعواست امشب در وجودم... اما باز هم پناه میبرم به خدایم از شر شیطانی که مدام در گوشم دم از نا امیدی می زند... اما تنها خدا خودش شاهد بود چه بین من و...