ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب...
سکوته شبو گریه پر می کنه
شبایی که از خواب تو می پرم
نشد قسمتم باشیو پیش تو
به لبخند هر روزت عادت کنم
....
ازین شهر خاکستری دلخورم
ازین بغض پیچیده تو لحظه هام
تو این روزهای پر از بی کسی
تو تنها تنها تو موندی برام...
*** و سکوتی عمیق به احترام وجودت...
تنها همین....
هوالغریب...
جایی خوندم که نوشته بود بعضی ها گریه اگر می کنند برای این نیست که ضعیف هستند برای این است که مدتی طولانی قوی بوده اند...
چندین شب است که خواب سفری را می بینم که سال پیش در همین روزها شوق رفتنش تمام وجوده خسته ام را سرشار از امید کرده بود...چندین شب است که شب ها خواب شش گوشه اش را می بینم ...خواب هر شب شبیه هم است و من چندین شب است که هر شب زائر حرمش میشوم...
ارباب خوبم!چند شب پیش با همه ی وجود صدایت کردم...و حال این خواب ها یعنی صدایم رسیده...
برایت هر شب در خواب حرف میزنم...در آن حرم پر از بوی سیب...خودت ار همه ی وجودم خبر داری...شاید این ها همان نشانه هایی باشند که مدت هاست دنبالشان بودم...
ارباب خوبم...دستان سرد و خسته ام را رها نکن...
پناهم باش که بی پناهم...
همین...
هوالغریب...
ماه رمضونم تموم شد...عید اومد...نمی دونم امسال عیدی دارم یا نه...
پره حرفم ولی فقط میگم
عید همه مبارک...
ایشالله همه با دست پر این ماهو بدرقه کنن...
خدایا هوای مارو هم داشته باش به حق بزرگیت...به حق تموم خوبی هات...
بعدا اضافه شد:
یه فاطمه دارم که بودنشو با دنیا عوض نمی کنم...حتی تو این همه فاصله و تنهایی...
یه فاطمه دارم که خودشو اون جوری که هست دوست دارم...خوبی ها و بدی هاشو با هم...
...
***با اجازه از صاحبین وبی که این سبک نوشتن رو ازشون تقلید کردم...
هوالغریب....
گاهی تنهایی رو با تک تک سلول های بدنت حس می کنی و خودت می مونی و خدات...
حالا تو این تاریکی من موندمو خدام...
و فردایی که نمی دونم جواب اون آزمایش چی میشه...فکر به آینده ی خودم همه ی وجودمو با قدرت تموم می لرزونه...فکر به آیندم یه زلزله ی هزار ریشتریه انگار...
نمی دونم خدا میخواد چیه منو آزمایش کنه که این همه سختی جلو راهم میذاره...
الانم نشستم و دارم با خدام دردو دل می کنم...چون سنگه صبورمه...چون تنها کسیه که تنهایی منو می بینه...
وای که این آهنگ و فردایی که نمی دونم چی میشه چه بلایی داره به سر این ماهی میاره...گفتم ماهی...ماهی اتاقم امروز بدجور نگام می کرد...آخه این ماهیمو خیلی دوس دارم...از همشون بیشتر...دستمو بردم تو آب...اونم اصلا نزد دستمو...برعکس داشت با دستم بازی می کرد...هر کس دیگه ای دستشو تو آب بکنه میاد تا بزنش اما منو نمیزنه...شاید دوستم داره یا شایدم دلش به حالم میسوزه...ماهیا خوب درد همو میفهمن!!!
این ماهی تنها موجود زندیه ایه که شاهد تموم لحظه های خوشی و ناخوشیه منه...شاید واسه همینه که منو نمیزنه و با دستام بازی میکنه...
نمی دونم...انگار زده به سرم...خودمم نمی دونم چی دارم میگم یا می نویسم...همین جوری صفحه ی مدیریتو باز کردم و دارم می نویسم...
ای بابا...اصا هیچی...
**از شما درخواست می شود که این اراجیف را زیاد بو نکنید...با تشکر...
هوالغریب....
هوا این روزها عجیب گرم شده...و این گرمای بی سابقه اثرات طوفان های خورشیدی است که اگر شدید تر میبود این طوفان های خورشید می سوزاند و خاکستر می کرد تمام زمین را...خورشید است دیگر...باید بسوزاند و خاکستر کند..باید به آتش بکشد و خاکستر کند هر چه که نزدیکش است...
اما میان تمام این گرما و سوزندگی امروز ابرهای سیاهی مقابل خورشید را گرفتند ...در دلم آرام گفتم کاش باران ببارد...کاش ببارد و تسکین دهد این همه داغی را...این همه آتش را...این همه گر گرفتگی را...
اذان که گفت بعد از نماز ناگهان بوی آشنایی تمام وجودم را پر کرد...بوی خاک...بوی نم...عاشق این بو هستم...بوی نم خبر می داد از باران...یک لحظه تصور کردم که شاید دچار توهم شدم و باران نمی بارد...اما رفتم کنار پنجره و دیدم که روی کاکتوس هایم خیس شده...چه لجظه ی زیبایی ...
خدایا این باران هر چند کوتاه آن هم در این وقت سال چه تسکینی داد تمام آتش درونم را...تمام گر گرفتگی این روزها را...تمام دلم که این روزها در آتش می سوخت...
خدایا به قدر تک تک قطرات این باران از تو شکر گزارم..شکر که هنوز حواست به من و او هست...
می دانم که نجاتمان می دهی...می دانم که یک روز تمام می شود تمام این دردها و بی کسی ها...
خدایا ما شادیم...تصمیم گرفتیم که بخندیم...بخندیم تا روزی که تکلیف همه چیزمان مشخص شود...
خدایا در حق این دو بنده ی کوچکت مثل همیشه خدایی کن...
تنها همین...
وقتی باروون میزنه...
شاخه رو میشکنه.... دل تنها چرا تو مثل گنجشکا پریشون نمیشی...
**چقدر گوش دادن آهنگ وقتی باروون میزنه فریدون با آن همه صدای زیبا و احساس چسبید در این نم باران تابستانی...
**نوشته شده در هوای بارانی چند روز پیش که الان اینجا نوشته شد...