ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب....
این شب ها خواب های عجیب می بینم...
درست عین همان خوابی که برایم دیده بودند... دیده بودند که دختر دارم ولی پدرش را نه... دخترم تشته بوده است و من خودم را به آب و آتش می زدم که به او آب برسانم ...
خواب های خودم هم همینقدر عجیب و غریب اند... و من گاهی صبح ها بعد از نماز از عجیب بودن همین خواب ها بیدار می مانم و نمی دانم حکمت این روزها چیست..
این روزهایی که برای اولین بار است در زندگی ام تجربه می کنم...و لحظه به لحظه می شمارم تا محرم بیاید و من هر شب که خسته بر می گردم خانه در گوشه و کنار شهر می بینم که همه جا دارد آماده می شود برای محرم... و من هم امروز خانه ام را آماده کردم برای محرم...
این آهنگی که از وبم پخش می شود را عجیب عاشقم...
وقتی می گوید زندگیم کرب و بلا شد من جان میدهم... وقتی می گوید دو تا چشمام نذر چشمات باز هم جان میدهم...
و به زندگی کرب و بلا شده ی خودم نگاه می کنم...
ممنون که میای مهرناز جان
به به
بوی محرم میاد که اینجا
چقدر هم که قالبت قشنگه
خواب های عجیب
منم خواب های عجیبی می بینم
اما صدقه می دم
این روزا بیشتر از همیشه صدقه دادم ومیدم
* مدافعای حرم یه حرمت عجیبی دارن واسم
اینقدر خاصن که واقعا براشون احترام قائلم
آره...
بوی محرم رو خیلی وقته حس می کنم...
شاید از عرفه...
از روز عرفه آدم قشنگ بوی محرم رو حس می کنه...
* واسه من همیشه حرمت داشتن و خواهند داشت...
چیزی فراتر از احترام...
حیف که فعلا نمیزارن خانوم ها برن...
وگرنه حتی ی مدت قرار بود برم...
اون ها فراتر از مدافع حرم هستن
اونا ملازمان حرمن!
باید باشن تا هیچ احدی غلط نکنه به حرم بی بی نگاه چپ کنه...
بیخود نیس که سر بند همه شون نوشته کلنا عباسک یا زینب