ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب...
تو را چه بنامم؟!
خودت بگو...
به تو بگویم نسیم خنک ِ شب های تابستان خوب است؟
به تو بگویم نم نم ِ باران های پاییزی ؟!
به تو بگویم صدای ِ خنده هایم خوب است؟
به تو بگویم خُنکای سایه در زیر گُر گرفتن های خورشید در دل ِ تابستان؟
به تو بگویم نجابت ِ زمستان ِ نجیب ِ همیشگی ام خوب است؟
به تو بگویم یک خلوت عاشقانه در دل ِ یک اسفند ِ ناب که با خودش بهار آورد؟
به تو بگویم صدای ِ محشر باران؟!
به تو بگویم ماه و خودم هم ماهی ِ این برکه ی کاشی؟!
هرچند آن وقت نمی دانم چگونه کلمه شوم در برابر ماهی ِ کوچکی که ماه بلندش را نجیبانه عاشق است...
اصلا من ساکت می شوم...
به من باشد کتاب ها خواهم نوشت...
اما خودت بگو
تو را چه بنامم نجیب ترین ِ دل ِ من؟!
من پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
شعر احمدشاملو بود و نمیدونم چرا اما من حسم از این پست ، از تو این بود!.......
پری غمگین یا ماهی غمگین!
عکستم خیلی قشنگه
این شعر رو خوندم و الان نوشتنش اینجا از زبون ِ تو خیلی به دلم نشست...

به دلم خیلی نشست این نظرت مژگان
ماهی غمگین!!!!
اوهوم...خودمم دوسش دارم این عکسو
به نظر من همه ی اینا رو بگو! همشون قشنگ بودن
برکه ی کاشی
ماه بلندش را نجیبانه عاشق است:)
این مدلی خیلی بیشتر به دل می شینه تا قبلی که گفتم... نه... می دونی؟! این قشنگ بود
اوهوم قشنگ بودن!! بهش بگم!!! اگه دوست داشته باشه بهش میگم...
هیچ وقت از سکوت خوشم نمیومده رهگذر...هیچ وقت...ولی حالا سرم اومده!!!
اوهوم...ماه بلند...
اوهوم...می دونم
کاش منم میتونستم رها شم...
میتونی...
رها شدن ِ حق هر کسه... اگر بخوای تو هم رها میشی
این اهنگو پریشب از یه وب دیگه دانلود کردم و اولین بار بود میشنیدمش..
واسه اولین باره که بار اول گوش دادم و حفظم شد
این آهنگِ ماه و ماهی رو میگی نگین؟
اگه این آهنگ منظورته که این آهنگ چندین ماهه از وب من پخش میشه و خیلی هم دوسش دارم و قشنگه
حالا واقعا لایقش هست که براش کتاب بنویسی؟



پررو می شه ها
می نخورده مسته بیچاره
حالا ولی به نظرم هر چی بش بگی باید دوست داشته باشه
مگه نه؟
اصن نمی شه به مام بگی خب
حسودیمون شد
اگه نبود نمی نوشتم...




ی روز حتما ی کتاب می نویسم... حالا ببین!!!
خب طبیعیه ...معلومه که باید دوست داشته باشه.... باید ازش بپرسم ببینم دوس داره یا نه...
به شوما؟
حالا کدومشا بدون بگم آباجی؟