ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب...
هوای پر از اکسیژن
خورشیدی که دیگر نورش مثل زمستان بی فروغ نیست
خورشیدی که در بهار دقیقا از شرق طلوع و از غرب غروب می کند
باد خنکی که وقتی از پنجره بر وجودم می خورد می لرزم...از آن لرزش های خوب...
می لرزم و با هر لرزش یاد بهارم می افتم...
بهار آرام آرام از راه رسیده و درختان بید مجنون که عاشق ِ آن ها هستم به شکوفه نشسته اند...
خدای خوبم
یگانه محبوب ِ ازلی ام
بهار در شکوه مندانه ترین جلوه اش از راه رسید...بهار را مهمان ِ همیشگی ِ دل هامان کن...
بهار با صلابت همیشگی اش از راه رسید... هم زمان با بهار ِ من... بهارم را به تو سپرده ام محوب ِ ازلی ام...
بهار ِ زیبای ِ من
کاش می دانستی که بهاری ِ وجود تو شدن چقدر از من عمق گرفت و چقدر به من عمق داد...
حیف که هنوز صبح نشده غروب بود
چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت
وا شدن پنجره ها رو دوست داشت….