ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب...
چقدر این روزها اتفاقات عجیب می افتد...اما انگار خودت دستم را گرفته ای و مرا در این روزهای سخت همراهی می کنی...روزهایی که مطمئن نبودم بتوانم سختی اشان را تاب بیاورم...
ولی دلم عجیب قرص است...
هیچ گاه تا به این حد دلم قرص نبوده است...و تا به این حد آرام...
این آرامش عجیب درست در زمانی سراغ دلم آمده که فکر می کردم در این روزها روزی هزار بار بمیرم و زنده شوم...این روزها هنوز سختند ولی این که دلم میان این همه سختی آرام است همان اتفاق عجیبی است که تو خودت خواستی که بیفتد معبودم...و این یعنی این که دستم را محکم گرفته ای معبودم...
دیشب حال آن مادر در ماه عسل عجیب مرا تکان داد...پسری را بیست و اندی سال بزرگ کرده بود که کاملا فلج بود و حال میلادش رفته بوذ...آن هم میلادی که خودش به این دنیا نیاورده بود...سال 90 میلاد به برنامه اشان آمده بود و حال بعد از دو سال میلاد رفته بود پیش خدا و مادرش مانده بود که با تمام وجودش میگفت میلاد همه چیز برایمان آورد...
خدایا این روزهایی که از آمدنشان می ترسیدم دارد با آرامش می گذرد...گاهی عجیب نا آرام می شود دلم ولی انگار کسی می آید و دستش را می گیرد و دور تو می گرداند ... آن وقت است که آرام می شوم...
و این آرامش یعنی حضور مطلق تو ...
آری...این روزها دلم به دور تو می گردد معبودم...
خدای خوبم...
وقتی تمام این اتفاقات را کنار هم می چینم دیگر هیچ چیز مرا نمی ترساند...حتی آینده ای که تمام وجودم را می لرزاند...
وقتی تو این گونه هوایمان را داری این ترس بی معناست...
تو وعده ات حق است...
می شتابم به سوی خودت...آن هم با دستانی باز که بپرم در آغوش بی نهایت امن تو...
ایمان دارم که در تمام این سختی ها تو عجیب هوای دل هایمان را داری...
بگذار زندگی هر چه دارد روو کند
خدایی چون تو داریم معبودم...
می شتابم به سوی خودت...آن هم با دستانی باز که بپرم در آغـــــــوش بی نهایت امن تــــــــو...
عاشق این یه تیکش شدم!
حرف دل منو زدی فاطمه ، مثل همیشه
و مثل همیشه زیبا دلت نوشت.
منم ماه عسل دیروز و با اشک نگاه کردم.
حال اون مادر ، ایثار پدر و روح بزرگ اون خونواده عجیب دلمو لرزوند و تا بعد اذان هم هنوز چشام می بارید.
خدایا دست ما بنده های کوچکت را بگیر ، محکم محکم . و وقتی هم گرفته ای ازت میخواهیم که رهایمان نکنی!
از خدا برایت چیزی میخوام که جز خدا در باور هیچکس نگنجد.
+ یه عالمه آرامش برای قلب مهربون و صبورت
این مشترک شدن حرف های دل گاهی موجب تسکین میشه...

چقدر خوب که اکثر بچه ها دیدن اون برنامه رو...
برای دعای قشنگت از ته دلم آمین میگم و برای دومین دعات در مقابل همین رو برای خودت می خوام بانو...
+ ممنون بانو...همین طور برای قلب مهربون خودت
دیشب ماه عسل رو ندیدم
ولی از مامانم شنیدم که برنامش چی بوده...
خیلی خوب نوشتیش فاطمه...
بعضی وقتا که همچین برنامه هایی یا چنین اتفاقی رو میبینم به خودم میگم اونا دارن بندگی میکنن یا من...
وقتی فکر میکنم و میبینم هیچی برای رفتنم ندارم...هیچ توشه ای برای رفتن ندارم حالم عجیب خراب میشه...
کاش یکم به خودمون بیایم...
مثل همیشه زیبا نوشته بودی عزیزم...
ممنون مهرناز...

اتفاقا من هم به همین خیلی فکر کردم و فقط شرمندگی موند برام...
منم همین طور...واقعا دستام عجیب خالیه واسه رفتن...
ممنون...لطف داری مهرناز خانومی...
راستی زود بیا که جات خالیه خیلی...
به نظر من اون برنامه قشنگترین برنامه ماه عسل بود
خیلی ناراحت کننده بود..
خوشبحالشون واقعا! خیلیا برای بچهخودشون هم اینکارو نمیکنن!!
امیدوارم هدیه ای که ماه عسل بهشون داد بتونه جای خالی میلاد رو براشون پر کنه..
آره...واقعا جز بهترین های امسال بود...کلا امسال برنامش با تموم سال ها متفاوت بود...
مخصوصا نسبت به پارسال...
آره واقعا...بعضی ها نسبت به بچه های خودشون هم اینطوری نیستن!!!!
نمی دونی نازنین وقتی احسان علیخانی بهشون گفت این هدیه ی ماست به شما...چه حالی شدم...عین همون مامانش گریم گرفت...
ایشالله که همین طوره و در کنار هم خوشبخت بشن...
بانو...
امشب ماه خیلی قشنگه..
آره...خیلی قشنگه...
بالاخره کامل شد...
خیلی زودتر از اونی که فکرشو می کردم داره میگذره...
خیلی زود بانو
آره.. میگذره بانو... خیلی زود..
بانو..
کاش خوب بگذره فقط

همین
این که دلم میان این همه سختی آرام است همان اتفاق عجیبی است که تو خودت خواستی که بیفتد معبودم...و این یعنی این که دستم را محکم گرفته ای معبودم...


با این که این روزا خیلی بی حوضله ای حتی واسه نت برداری ولی بازم خوب بلدی نکته ی مهم در بیاری از متن...
ازون نکاتی که پر از رازن...باید خیلی چیزا رو دونست تا معنیش رو فهمید
گاهی عجیب نا آرام می شود دلم ولی انگار کسی می آید و دستش را می گیرد و دور تو می گرداند ...
...شکر..
و این هم دقیقا یکی دیگه از همون نکات بود لیلیا...
پر از راز...
خوشبحالت بانو... خوشبحالت..
خوشبحال من؟
چرا بانو؟
سلام بانو
فاطمه شما خیلی مهربون و پاکی مطمئناً هر چی بخوای خدا بهت می ده و هر مسیر سختی برات آسون می شه چون خدا را همیشه کنار خودت حس می کنی
راستی دیشب دیدی مادر پیر و پدر پیر از خانه سالمندارن عاشق هم شده بودن 
آره خدا خیلی هوامونو داره امیدوارم همیشه شاد باشی فاطمه جان
می دونستی اونایی که با خدا خیلی حرف می زنن خیلی مهربونن
من برنامه ماه عسل رو خیلی دوست دارم
سلام بانو

ممنونم...ایشالله که همیشه راه های پر از سختی برای تو هم هموار بشن و همیشه خدا رو در کنارت حس کنی که دستتو گرفته...
منم دوس دارم برنامه امسالشون رو...متفاوت تر از هر سال بود...برای همینم تموم برنامه هاشون رو دیدم امسال...
آره...خیلی باحال بودن...
بالاخره علیخانی بله رو گرفت...ایشاالله که خوشبخت بشن در کتار هم
برق چشمای اون پدر بزرگ دیدنی بود وقتی که اون مادر بزرگ بله گفت...واقعا دیدنی بود
راستی چه عکس قشنگی خانممممممم
چه آیه ی زیبایی
شاد باشی مهربونی
ممنون...

این عکس رو خیلی دوست دارم بانو...
توهم شاد باشی خانووووووووووم
عالییییییییییییییییی بود
چند بار خوندمش حس ارامش میده
آره خیلی با آرامش میگذره
......
ممنون بانو...
خداروشکر که برای شمام با آرامش می گذره...
شکر...