ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چندیست از تو می گویم... درست نمی دانم که چند وقت است ...
ولی می گویمت چون باید بگویم...و حال تک دانه موی سفیدم نشانه ی توست...نشانه ی این که مرا دوست داری...
چشم می بندم تا مبادا تو را از یاد برده باشم...می دانم که بهتر از هر کسی تمام حرفهایم را از پس سیاهی چشمانم می خوانی...
پس مثل همیشه در برابرت ساکتم...این بار ساکت تر از همیشه... شاید سکوتم معنایی نداشته باشد...اما مهم این است که تو تنها کسی هستی که سکوتم برایش با معنی است...
مثل همیشه به جای تمام حرفهایی که قرار است برای تو بنویسم باز هم آن ها را بین تمام سه نقطه های نوشته هایم مخفی می کنم...مبادا کسی بفهمد که من ...
مثل همیشه می خندم...اما تو که می دانی معنای خنده هایم را... می دانی که بوی نا امیدی نمی دهد...اما می دانی معنای آن ها...
می دانی که می خندم مبادا یادم برود که هنوز هم می شود خندید...
این روزها صبور تر از همیشه منتظرم...
نه منتظر فردی ام...نه به قول آنها که می گویند از تو بت ساخته ام و زمینی ات کردم،منتظر توام...
من هیچگاه تو را زمینی نکرده و نخواهم کرد...آخر تو را با زمینی بودن چه کار؟؟؟؟؟
تو خدای منی...چه طور می توانم زمینی ات کنم...من فقط با تو ساده حرف می زنم...فقط با تو آن گونه که درکت کردم...حرف می زنم...همین...
این روزها منتظر خودم هستم...منتظر خوده خودم... خودی که می خواهم در بین این همه شلوغی فقط با او باشم...
پس بگذار این بار هم طبق عادت همیشگی ام تمام حرفهایم را پشت همین سه نقطه ها مخفی کنم...
.....
....
..
.
پ.ن1: خدایا...ممنونم ... به خاطر تموم نشونه های خوبت... و ممنون به خاطر این که بهم اجازه دادی که با تو باشم...
پ.ن2: سبز باشید ...