ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب...
این روزها من چقدر درگیرم...
و عجیب است میان تمام این دردهای جسمانی و این همه درگیری که گاهی با تمام وجود مرا به زانو در می آورد و اشکم را در می آورد می خندم...آن هم از ته دل...رهـــــای رها...نمی دانم چرا این همه رها شده ام...اصلا این همه رهایی آن هم میان این همه درد برای چیست...خنده هایی که گاهی کفر مادرم را بالا می آورد و میگوید دختر مگر خل شده ای که این همه می خندی؟ و من باز می خندم و می خندم و میگویم که بخند مادر جان...بخند که هنوز می شود خندید...می گوید من نگران سلامت توام آن وقت تو میخندی و من بار می خندم و می خندم...میگویم بخند و بگذر...
خدایا شکرت...برای همه چیز...برای همین خنده ها شکر...
**همین امروز غروب...مسجد جامع معروفی که قبلا از بامش نوشته بودم که این عکس رو امروز از بالکن خونمون گرفتمش اونم وقت غروب آفتاب...عکس اول هم کمی قبل از غروب آفتابه و از درختای اطراف مسجد جامع و باز هم بالکن خونمون...
*چقد خوب که خیلی حرفامو می تونم لابه لای همین عکسا مخفی کنم...شکر خدایا...
+ ای خدا از کی بپرسم که کجای روزگارم....
وقتی تو برگای تقویم طرحی از یه انتظارم
این همه راه نرفته این همه مسیر مبهم
راز دلواپسیامو ای خدا از کی بپرسم....
سلام باز تو رفتی کله پشت بوم؟
سلام...

نه...نوشتم که بالکن خونمون
یه کوشولو پایین تر میشه از پشت بوممون...
جدا که خانم پشت بامیان برازنده شماست.




درضمن منم فقط تو یه مورد که احیانا خل شده باشید با مادر گرامی کمی تاقسمتی موافقما
ولی در بقیه موارد باشما موافقم که بخند وبگذر...
بازم از اون عکسا که من دوست دارم خیلی
پس بالاخره فامیلی منو فهمیدیا...




البته تعریف از خود نباشه ها....
آفرین پسر باهوش
بنده فاطمه پشت بامیان زاده ی ورامینی هستم...
آره...منم اتفاقا باهاش موافقم...چون غروب بعده اون همه خنده اون قد درد تموم وجودمو گرف که وقتی از زور درد گریم گرف مامانم طفلی گریش گرف و میگف از دست تو که انقد خلی!!
موافقم منم
منم خیلی دوسشون دارم...
خوب یه وجب اون ورتره پشت بومه دیگه.گیر نده لطفا.




جدی.چه فامیلی راحتی.تو خوابم این نبودا
واقعا ؟
نکن این کارا رو خوب.افراط و تفریط تو هیچ کاری خوب نیست.حتی خنده و گریه و اینا.
باید به مامان باید بیشتر مواظبتون باشن.یه وقت سر از دار المجانینن در نیاری یه وقت.
تو موافق نباشی کی باشه.خودش میگه خودشم موافقه.
خانم دست تو چشمیان کجاست؟
نه اصلا تعریف نیست.شما راحت باش
بعله...




اتفاقا فامیلیم بسیار راحت میباشد...
چی بود تو خوابت فامیلی من؟
جالبه برام که بدونم واقعا
نه افراط نبود...
بزار اول جدی شم
این شکلی میشه آدم وقتی جدی میشه؟
جدای از شوخی افراط نیست خنده هام...فقط دوست ندارم به این دردی که داره ذره ذره تموم وجودمو از بین می بره رو بدم...می خندم اونم از ته دل...
یادمه چن شب پیش از خدا خواستم که خودش توانشو بهم بده که قربونش برم داد بهم...و الان هم شکر گزارشم...
می خندم که بتونم به همه ی این دردا غلبه کنم که خدا هم توانشو بهم داد...پس خنده هام خواست خداست...
این حرفا رو هم با اعتقاد میگما...
خانوم دست تو چشمیان هم در خوابگاه دانشگاه محترمشون هستن و نت ندارن...
راحتم اتفاقا
این گنبد مسجد کاشی کاریش تموم نشده هنو.
کارگرای محترم بجنبن لطفا.
اصا دوست داریم از همینجا بهشون یه خسته نباشیدی عرض کنیم.
نه اتفاقا...
من از سرکارگرشون هم بهتر و دقیق تر روند کاریشون رو دنیال میکنم ولی دل به کار نمیدن چن روزه
باید برم تنبیهشون کنم...تازه امروز هم اصا کار نکردن...
میخوای عین همین عکس اولیو بهت بدم که جمعه اون هفته گرفتیم تا کفت ببُره؟


اصن عکسای منو برداشتی! قبول نیس پولشو بده
منم که خوش خنده پس باهات می خندم
آره...بده


واقعا عین همینه؟
ای جان...چه خوب...
نخیر...عکس خودمه به کسی یم نمیدمش...
خوبه...پایه خنده هم که پیدا شد...
پس بیا بخندیم
عه ایشونم اومدن.حیف من باید برم وگرنه دعوا میشد اینجا
این اصفهانیه عکس نمیده خیالت تخت.
فرااار
بعله...



کم آوردین؟
عکس میده...ایشون اصفهانی خوبی میباشن...
خیال شما تخت که میدن
کم آوردین در رفتین
من و کم آوردن؟عمرا دوستان نیاز به وب داشتن مام که ایثار گر واینا
چرا دیگه!
کم آوردین
بهتون نمیادا
اصن چه معنی داره قمی یا اینقد حرف بزنن اینجا





آخه تو و ایثااااار!!! یه حرفی بزن شاخ سبز نشه رو سرمون!
اصن عکس واسه خودت فاطمه جونم ببینم این فسقلی اینجا چی میگه
اصن وایسا کله عکسامو بت بدم بری حالشو ببری تا بترکد چشمان حسودان و اینا
امشب منم مثه تو خل شدما...
البته ببخشید اصن فش نبود
همینو بگو


بده فریناز جون...
نه بابا...
یکی به من بگه خل انگار قربون صدقم رفته از بس ذوق می کنم
راحت باش...
دلم آب شد.. من یه بارم نرفتم پُشت ِ بوم...
عکسات مثل همیشه پر از حرفه!
میام سر فرصت تفسیر میکنم
چرا خب؟
آره...واسه خودم که یه عالمه حرف دارن...یه عالمه....
منتظرم که بشنوم تفسیرتو بانوی اردی بهشت
سلام.


فری فینقیل
تو هم با گریه میخندی...ایول.!
هیچکی نیست ازش بپرسی!
اینقد با این فریناز گشتی تو هم فخر فروش شدی حتا!
حالا رفتی سراغ بالکنتون...
همه ، این روزا یه جورایی رها هستن و نیستن.
فریناز خانومه...بد...بد ..بد..
تازشم شاخ که سبز نمیشه!
قهوه ای میشه
.فاطمه خیلی دعامون کن.
عکسات قشنگن حتما
سلام





بعله
آره...اتفاقا دارم میرسم به این که هیچکی نیس
خو فخر فروشی زیادم بد نیستا
حرف بد نه
همه خوبن اینجا لیلیا خانومی
فریناز کوشولو که خوبه...چرا بد؟
شاخای اینجا که سبز میشن...
قم قهوه ای میشن؟
تو هم دعا کن همه ی بچه هارو
مرسی
zahmati k to dar moarefi varamin mikeshi masoulaye shahr nemikeshan!vallaaa
varamin aks begir shahremuno be rokhe melat bekeshim
ye barname 2 nafare bezar berim varamin gardi az jazebehaye turisti
کیه که قدر بدونه؟







این همه زحمت میکشیم ورامین را معرفی می کنیم یکی نیس بیاد تشکر کنه
برنامه دونفره!
بریم...تور شهرک گردی هم خوبه ها!!شهرک شما و کلی از آثار تورسیتی ورامین...
اصا انقد آثار باستانی داره ما سال ها زمان لازم داریم...به برنامه بلند مدت باید بچینیم
اصا تو قرار نبود خبر بدی به من که بریم شهر بازی نرگس؟
میگم پاساژه هم جاذبه گردشگری میشه؟
اصا بیا اینجا ورامینی حرف بزنیم حالشو ببریم...
بفرما خُنِ...
درد!!! چرا فاطمه؟
مگه مشکل خاصی داری خدای نکرده!!
امان از درد...
امان ...
مشکل خاص که نه...
فقط سر درد
پاشو بیا بجواب دیگه اعظم و اینا
اوووووووووووووووووووووووومدم...




بنده جغد اعظم میباشم...
لیلیا خودت بدی اصنشم


بعدشم سیما خانوم هیچ جا به خوشگلیه اصفان ما نمیشه حتی ورامینه شما
اصن دلم واسه فخرفروشی تنگ شده بودشا
ورامین ما خوشگله ها







نیگا چسبیده به کویر اصا...
ازون طرفشم به دریا...
ازون طرفشم به جنگل...
اصا منطقه ای میباشد که همه مانده اند در جغرافیای آن
حالا به نصف جهون که نمیرسه ولی چیزی ازش کم نداره ها
بفروش خانوم...بفروش که اصفهون فخر فروختنم داره
emruz badazohr berim?ha ha akhe emruz ye etefaghe bahal ham oftade
na na 2 ta
سیما?



میدونستی تو خیلی جالبی?
سره ظهر که من تو راه باشگاه بودم اس میدی میگی برو وبت جواب منو بده بعد من میگم باشگام.چطور? کاری داری?
بعد میگی نه?
تو خیلی باحالیا...جای این که کارشو اسی بگه اینجا میگه...
اصا موندم تو کفه این کارات دختر عمو جون
2تا اتفاق باحال!!!!
آخ جوووون
چی چی هستن حالا?!!!
saat chan berim?

از دست تو....
نرفتیم که
خدایی خیلی باحالی تو
bebin to nayumadi

ha ha ha
عجب بچه پر روییه ها...

روووت میشه این حرفو بگی تو!!!!
ajab


,soali dashti bepors
khob bia farda berim
be in muchin ghasam farda mige chera dir gofti
booooooooooooro man to ro mishnasam
joghd nistam age nayam
fullface
mosallatam be zaban ,
امروز که یه سر حضوری خدمت رسیدیم با مادر گرامی...





راستی ساعته قشنگ بود..اصا تا پشت ویترین مغازه دیدمش بدجور بهم چشمک زد...اصولا بنده آخه بخوام یه چیزی بخرم باید اون چیز بهم چشمک بزنه...همچین دختر عموی خلی داری...
اصا دیوونه زبان بلد بودنتم من...
فول فیسم خودتی...
اصا mirror mirror
چشم...میگم من این ترم ترجمه متون ادبی دارم بیام پیشت کلاس؟
ساعتتو خالی کن که بیام
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه ی نارنج
می شود خاموش...نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد .
سهراب
مرسی خانوم معلم عزیز....
زیبا بود
ba ejaze khanum moalem va asatid man shere sohrabo dozdidam bordam webam
خواهش میشود..
اختیار داری سیما جون
فریناز بده چونکه زیرا...




بله تو قم قهوه ای رنگ شاخ!
تازشم شاخ سبز نمیشه که! شاخ رشد میکنه...
اصن شاخ چیه آیا!؟
راستی سلام فاطمه...
اینجا هیشکی بد نیس لیلیا....هیشکی...نه فریناز نه تو...نه بقیه دوستان...

ولی واسه ما شاخامون سبزن!!
شاخ نوعی شوکول میباشد که میگن خوشمزس...
ولی خیلی گرونه...می دونی که خیلی گرونی شده این روزا...
از هموناس که باید دماغتو بچسبونی به شیشه مغازه و از پشت ویترین نگاش کنی...
سلام به روی ماهت لیلیا خانومی
سلام
اول بریم سراغ عکس اول:
یذره به شاخه های درخت حسودیم شد!
خیلی جالب افتاده عکست!
نیگاش کن، شاخه ها انگار اونقدر بُلَندَن که تا آسمون رسیدن..
و حتی اون ابر و اون خورشید ِ پنهان شده که پرتو هاش تو یه روز ابری خیلی جالب در اومده..
یه جورایی حس ِ رهایی میده این درخته...
سلام نگین خانومی...

من که همیشه به اون درختا حسودیم میشه از بس بلندن...
می دونی من خیلی تفسیرایی که میکنی از عکسامو دوس دارم؟
انگار بودی تو اون صحنه...
آره...منم دقیقا همین حس رهایی رو می خواستم منتقل کنم که انگار موفق شدم
مرسی نگین
و حالا این مسجده که چقدر خوب میشه وقتی که تکمیل بشه و شبا چراغاش روشن بشه و تو تاریکی مطلق یِ خونه بشینی چراغاشو تماشا کنی..
و حتی صبح ها با صدای اذان بیدار شی..
واااای اصا موندم من تو کفه این تفسیرای تو...
شبا زیباییش دو برابر میشه نگین...
و این دیدن رو بازها و بارها از پشت بوم خونمون دیدم مخصوصا شبا...
کلن من عاشق نور زرد چراغام تو شبا...
حس خوبی بهم میده...
و اون بیدار شدن با صدای اذانم خیلی خوب اومدی...
چون تقریبا هر روز صبح با صدای مسجد و لطف یه عزیز دل که هر روز بیدارم میکنه واسه نماز...
حس خیلی خیلی خیلی خوبی داره این جوری بیداز شدن...انگار یکی تو خواب کلی نازت می کنه و میگه پاشو که صبح شده و ازین حرفا
فاطمه درست متوجه شدم؟

تو ورامین زندگی میکنی؟
آخ جون یه شهر جدید به جمعمون اضافه شد
بله...

صدای مارا از ورامین دارید نگین خانومی...
مگه میدونی کجاس ورامین؟
اینطور که تو می گی انگاری ورامینتون بهشته ها:دی


شایدم رویاس...
میگم اصن سیما تولدت مبارک
کادو می گیری بدون کیک؟
چقد خسیسین شما ورامینیا
نه بابا ورامین ما کویره...بهشت کجا بود...
رویام نیست...یه کویره فقط...
باور نداری از اونایی که تاحالا ورامینو دیدن بپرس...
منم بهش تبریک میگم...
والا ما از اول شنیدیم میگن همشهریای شما خسیسن...اما باشه هر چی تو بگی اصا...
بله که میدونم!
چه خوب
امیدوارم این سکوت طولانی نشه!
منم امیدوارم
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بی حوصله ام این روزا...
ترجیح میدم سکوت کنم یکم...
گاهی لازمه
فاطمه یه چیزی الان واسم سوال شد



چرا وبگذر تو پشت قالبت قایم شده؟
وای
سلام یادم رفت
سلااااااااااااااام
ببخشید دیگه سر ظهره میخوریمش
میگم اصا عاشق این نکته سنجی تم...

فک میکردم جز خودم هیشکی ندونه این نکته رو...
راستش ایراد قالبه و هر کاری هم کردم نشد رفعش کنم...اینه که بیخیالش شدم فعلا...
کلا ازون جایی که زبان html رو به به صورت آزمون و خطا یاد گرفتم اینه که باید یخده مخم آزاد شه بعد بیفتم به جون کدا تا یه چیزی ازش در بیارم...
نوش جونت...
سلااااااااااااام
سکوت..
چقدر این واژه آشنا رو دوست دارم
مراقب باش سکوتت طولانی نشه فاطمه
چون ممکنه بهش عادت کنی
مثلِ من..
+ واسه ت همیشه روزای خیلی خوبی رو آرزو دارم همزاد زمستونیم
آره...


اتفاقا همیشه این همه سکوت تو برام خیلی عجیب بوده...
چون خودم یه دی ماهی ام پس فک کنم خوب بتونم این سکوت تو رو بفهمم...
ولی خب خودتم نکتشو گفتی...بهش عادت کردی...
ولی میتونی بشکنیش...
یادت نره که دی ماهی ها اصا بی نظیرن
والا ...
میگم موافقی من هی از تو تعریف کنم تو از من؟
این یه پیشنهاد یواشکی بود لطفا کسی نخونه
سلام.حتما رفتی به کارگرای مسجد جامع سربزنی که زودتر کاشی کاری رو تموم کنن.
ولی شکوت گاهی اوقات مجای است برای فکر کردن.
امیدوارم از این مجال برای فکر وتصمیم های خوب استفاده کنی.
سلام...

راستش رام نمیدن وگرنه از خدام بود برم کمکشون...خودشون که دل نمیدن به کار که تمومش کنن
شکوت؟
are you ok?
ممنونم...فرصت خیلی خیلی خوبی بود
ببین نیومدی حتی محمدرضا هم معتاد شده



به سکوت می گه شکوت
...
بیا دیگه
آره...اتفاقا تا خوندم یاده معتادا افتادم...
اومدم دیگه...
اولکندش که خواننده عاقله

دومکندشم معتاد نشدم میخواست سطح سواد شمارو بسنجم
در اون که شکی نیست...



دومکندش سوتی دادی دیگه ماس مالیش نکن لطفا
ترک کردین حالا تو این مدتی که نبودم؟
خسته نشدی از این همه سکوت!
چرا...شدم و این شد که الان اومدم
سلام...
منم به سرم زده چندروزی برم سکوت...
سلام...
امیدوارم سکوتتون از نوع خوبش باشه...
دیگه داری شورشو درمیاری!!!
دوام کردی؟
اصنشم باهات قهرم
عیب نداره

حرف که می زنی
تازشم تو بیخود کردی قهر می کنی
مگه دسه خودته
بدو بیا بنویس ببینیم
توام فهمیدی من قهر کنم حرف میزنم حالا هی سواستفاده کن...خب؟
من که قهر نبودم اصا...
چشم...همین امشب به یه مناسبت قشنگ به روز میشیم
تازشم از اینا دوس دارم خب

تازشم منم دوس دارم اینا خب...



وحتی این
و حتی می تونم 41مین نظرم باشم و تو از رو نری و همچنان هیچی ننویسی
خب بیا دیگه دختر!
ای بابا
اصن این جغده رو دس می کنم تو چششا
کلا من آدم فول فیسی می باشم...


چشم...
دس کنی تو چشم جغد من؟
دیگه چی؟!!!
عب نداره ولی....امشب شب تولدته دیگه میزارم دس کنی تو چشمش...ولی زیاد اذیتش نکنیا...آخه این جغده خودمم...