ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هوالغریب...
از سره شب معلوم بود از آن شب هاست که بیدارم...از آن شب ها که بیدارم و غرق فکر...هوا هم نوایم شده...رعدو برق می زند و باران هم می آید و من هم می نویسم در این نیمه شب بارانی...
هم نوا با صدای فریدون سلام می کنم به تمام زندگی ام...به تمام درد و رنچ هایش...به تمام غصه هایش...به تمام خنده ها و گریه هایش...به تمام چیزهایی که بر من ارزانی داشته است...به تمام چیزهایی که به قول مرحوم حسین پناهی برای من است و این حرفش عجیب مرا آرام می کند...مخصوصا با صدای خودش که می گوید:
تا هستم جهان ارثیه بابامه...سلاماش...همه ی عشقاش...همه ی درداش...تنهایی هاش ...
وقتی هم نبودم مال شما...
می نویسم و می نویسم و بعد ساعت ها وقت صرف این قالب می کنم تا این بشود...
آخر تصمیم گرفتم وبم را هم پر از عطر قرآن کنم این روزها که می خوانمش...
نمی دانم چه بگویم جز این که این نیمه شب بارانی و پر شدن تمام وجودم و اتاقم از بوی قرآن و باران و بوی گل های پشت پنجره ی اتاقم عجیب آرامم کرده...انگار که دیگر متعلق به زمین نیستم...انگار که وقت پروازم رسیده...باید بپرم...
خدایا برای تمام آرامشی که در اوج ناآرامی ها و مشکلاتم بر من ارزانی می کنی از تو سپاسگذارم...
می دانم که آن قدر مهربان هستی که حواست به ماهی کوچکت هست که تنها چشم به رحمان بودن تو دارد...
خدایا قدر تمام قطرات بارانی که امشب ارزانی مان داشتی دوستت دارم....
قالبه مردمو!
دیگه دیگه!!
می توانیم!پس فخر می فروشیم
یه دنیا خوشحالم از آروم بودنت
دوستم دارم
ممنون بانوی من...
من آرومم به آرامش تو...
منم دوست دارم
بسیار لطیف و زیبا نوشتی وکاملا قابل لمس بود حس لطیفت ...
امیدوارم همیشه در پناه خدا آرامش حقیقی داشته باشیو ناملایمات زندگی آرامشت رو به هم نریزه
ممنون بانو...
من هم این آرامش رو برای همه آرزو مندم...
همین طور برای شما
خیلی زیبا بود دوست جون
ممنون دوست عزیزم
دیشب همون موقه ها که حالم خیلی بد شد رفتم کنار پنجره

آسمونم ابر بود حتی حس کردم صدای باریدن چندتا قطره رو درختای همسایه رو ولی نیومد... عوضش خودم بارون شدم
دلم بارون میخواد
ببخشید واسه دیشب
توان جواب دادن نداشتم
خوهش می کنم...
نمی دونم چی میشه گفت فریناز در مقابل گریه های گاه و بی گاه هر کدوم از ماها که یه سهمی داریم ازین بارونا...
خدا به هممون کمک کنه
اینقده دلم می خواد یادبگیرم قالب درست کنم که نگو

خیلی قشنگه
مرسی که می خونی فاطمه
دیشب تنها چیزی که نفسامو برگردوند نذرمون بود
فقط باید حوصلشو داشته باشی و اول با کدها ور بری بعد بری سراغ نرم افزارهای طراحی وب..معروف ترینش هم دریم ویور هستش بانو
خواهش می کنم...
این قزآن خوندن به منم خیلی کمک می کنه فریناز...حکم آب رو داره که روی آتیش درونم می ریزم
قالب جدید مبارک
قرآن پشت و پناه زندگیت زیبا
مرسی...
ممنون...
پشت و پناه هممون
سلام بسیار زیبا بود
من آپم موفق و پیروز باشید
سلام...
ممنون.
خدمت میرسم
سلام گلک
سلام غزلک
کاشکی منم وقتی پنجره اتاقم رو باز میکردم فقط ساختمون نمی دیدم.فاطمه جان چندی است از خدا دور شدم .دستمو از توی دستاش رها کردم .می بینم که اون مواظبمه و نگام میکنه میخوام دوباره شیرینی و لذت نزدیکی به اونوحس کنم که با هیچ عشقی نمیشه عوضش کرد.نکنه دیر بشه نکنه خدا بهم پشت کنه و دیگه نگام نکنه .فاطمه خستم خیلی خسته از اونی که پانزده ساله دارم باهاش زندگی میکنم وگلای احساسمو پر پر کرد.نمی خوام گناه کنم. خدا نگام می کنه.
دور نشدید...خدا همین نزدیکیه...
برید سراغش...همین الان...تا دیر نشده به قول خودتون...
راستش منظورتونو از جمله آخر متوجه نشدم...اما امیدوارم که این جور نباشه...
فکرهایی که تنها بال پروازت در این کهکشان هستند تا سوی خدا...
به من هم سر بزن.
چه زیبا
حتما خدمت میرسم