ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هو الغریب...
از پشت پنجره ی اتاقم ماه را می بینم...این هم شاید از خوش شانسی من باشد که ماه همیشه در دید من است...نگاهش می کنم...نمی دانم چرا امشب پر نور تر از همیشه شده...شاید به نظر من این گونه میرسد...خوب که نگاه می کنم می فهمم که امشب قمر در عقربی که می گویند است... ماه در صورت فلکی عقرب است و این یعنی همان قمر در عقرب معروف...از آن دست صورت فلکی هاییست که به شدت شبیه اسمش است...انگار که واقعا عقربی در آسمان است با دمی کج...
همان که همیشه به دنبال جبار یا همان شکارچیست در آسمان...افسانه ی این صورت فلکی ها هم جالب است در نوع خودش...چه قدر به دنبال افسانه ی صورت فلکی ها گشتم...و به چه نتایج جالبی هم رسیدم که جای گفتنش الان نیست...
نمی دانم ساعت چند است اما از پنجره فاصله می گیرم اما بازش می گذارم که نسیم های خنک تابستانی صورتم را نوازش کند...
به سقف نگاه می کنم نمی دانم در این نیمه شب چشمانم به دنبال چه چیزی می گردد که لحظه ای را هم برای نگاه کردن به سقف از دست نمی دهم...
به روزی که گدشته و اتفاقاتش فکر می کنم...به این فکر می کنم که با خودم عهد کرده بودم که امسال این ماه را متفاوت تر از هر سالم بگذرانم...تنها تفاوتی که حس می کنم این بود که شاید این ماه بیشتر از همه ی ماه رمضان های عمرم فکر کردم...تصمیم گرفتم و عمل کردم به آنها...جای شکرش باقیست...
اما شرمندگی عجیبی سراپای وجودم را فرا می گیرد...به راستی من چرا از تو غافل میشوم؟
یادم است سال هاست با خودم عهد کرده ام تو را این طور که بقیه عبادت می کنند عبادت نکنم...ساده ترینش این که از روی عادت نگویم که عاشق توام و این حرف های کلیشه ای که همه خوب بلدند بزنند...
اصولا ما همه فقط خوب حرف می زنیم اما پای عملش که میرسد در جا می زنیم... تنها دلیلی که دیگر مناجات هایم را اینجا ننوشتم همین بود...این که دوست ندارم حرف هایم رنگ عادت بگیرند...و این میان مثل همیشه گناه اشتباه من به گردن تو بیفتد...آخر ما آدم ها خوب بلدیم چرایی اشتباهات خود را به گردن تو بیندازیم...
تو...
تو...
تو...
این واژه چقدر برای من معنی دارد...این واژه پر است از حرف های نگفته ای که ارزش هر کسی به میزان همین حرفاییست که برای نگفتن دارد...
نمی دانم چه بگویم از حس این شب ها...فقط می دانم که شب های عظیمی در راه است...
شب های که دانستن قدرش بالاترین موهبتی است که هر کس میتواند به عنوان توشه ی 11ماه دیگرش از این ماه بردارد و با این ماه خداحافظی کند...من که در شناخت قدرش وامانده ام...تعارفی هم نیست...قرار نیست من اینجا بگویم که قدرش را فهمیدم و عده ای هم بگویند که آفرین و برای ما هم دعا کن و از این دست حرف ها...
این جا من همیشه خودم بودم و هستم و خواهم بود...اما باید بگویم که فقط می توانم امیدوار باشم که قدرش را بفهمم...همین...
در حق هم دعا کنیم...این جا هیچ کس در قبال دیگری مسئول نیست...در دنیای واقعی اش کسی نیست چه برسد به اینجا که همه چیز مجازیست...غیر از احساسی که می تواند تمام این فاصله ها را بردارد...پس در این شب ها اگر دلی لرزید برای هم دعا کنیم...امید این که سهم همگی مان حال خوب شود...
التماس دعا...
***خدایا به حق همین شب های قدرت که فهمیدن قدرش در حد من نیست از معرفت خودتت کمی به ما بنوشان...شاید حال دنیایمان بهتر از این شد...
آمین...
...
..
سلام بانوی دریا


چقدر زیبا در مدح این شب نوشتی
میخواستم پستی راجع به این شبها بذارم که به جرات میگم در برابر این پستت حرفی برای گفتن ندارم
چقدر خوبه که نه از روی عادت که از روی عشق و علاقه باهاش صحبت کنیم
منم مسال قرار بود خیلی بهتر باشم
خیلی سعی کردم
نمیگم اصلا عوض نشدم اما نشد اونطوری که میخواستم
امروز یه آقایی میگفت مهم نیست که توی این ماه قرآن رو یه دور یا چند دور بخونین
مهم اینه که حتی اگه یه صفحه هم خوندیم با تدبر باشه
به خودم که نگاه کردم دیدم فقط قرآن رو میخونم اما نمیفهمم
دلم خوش بود که از روزای ماه رمضون خیلی زدم جلو
اما حالا دیگه تصمیم گرفتم با معنی بخونم
یا حتی فقط معنی
امیدوارم بتونیم قدر این شبهای بزرگ رو بدونیم و یادمون نره برای هم دعا کنیم
التماس دعای خیلی خیلی زیاد دارم بانو
با دل پاکت برای همه دوستان و من هم دعا کن
سلام...
حق با تو بانو...این مهم نیست که روزی چقدر قرآن رو بخونیم ...مهم اینه که اونو بفهمیم و دنبال تفسیر و معناش باشیم...
چون تفسیر آیات گاهی خیلی متفاوت تره از معنای ظاهری آیات...که همین هم ممکنه مارو دچار اشتباه کنه...
امیدوارم خدا به هممون قدرت فهمیدن آیاتش رو بده...
محتاجم به دعات...
نصفه شبی بی خوابی زده بود به سرم!
حیفم اومد دیر بیام اینجا...
نچ اینجوری نمیشه
واستا!
ممنون که اومدی...
خیلی ارزش داشت...
حقی نیست اما دل، حق نمی شناسه...
کار خودشو میکنه
قبول داری بانو؟
کاملا...
دل همیشه کار خودشو دوس داره انجام بده بانو...
شب قدر...
قدر شب قدر....
خودشم میگه درک نمی کنین...
*و ما ادراک ما لیله القدر*
با این وجود میشه خواست قدرشو بدونیم...
این یعنی یه گام مثبت
خوبه فاطمه
مگه نه/
درسته...
این حرف خدا یه جورایی دل گرم کنندس بانو...
اما به قول تو میشه بخایم که قدرشو بدونیم...
همین هم عالیه بانو...
سلام فاطمه ی عزیز...
قدر نشناس نیستم
یه درس خوب ازت گرفتم یادته که...
امیدوارم شب خوبی داشته باشی
سلام...

یادمه بانو... خواهش می کنم بانو...اختیار داری...
توام همین طور
قدر برای این است که

بهتر به خدا دست ساییم و
جهان را دریابیم
و زمان را لمس کنیم
معلق و بی انتها
سلام فاطمه جان
مطمئنم که دعای تو بی جواب نیست
قلب مهربان تو مستحق جواب خوب خداست
مرا از دعایتان فراموش نکنید
سلام...
محتاجم به دعاتون...
و ممنون از لطف همیشگیتون...
برای سلامتی اونهایی که تا به وبشون نیای به وبت نمیان بلند صلوات
الان این تلافی اون اس ام اس اون شبم بود دیگه؟؟!!

اصنشم تابلو نبودا...
ما که نفهمیدیم...
میایم وبتون بانوی نقاش...
چرا تو آدمکات گل نیست؟
من ترجیح میدادم فقط یه گل بذارم و سکوت کنم.
حالا که نیست من همین طوری یک گل بهت هدیه میدم...
این دیگه مشکل بلاگ اسکای هستش...
ممنونم از حضورتون اینجا...
فقط می تونم بگم:
ممنونم...
نماز روزه هات و شبای قدرت قبول فاطمه جون


واسه ما هم چیزی از بهشت گذاشتی یا 6 دنگشو زدی به نام خودت؟
به یه گلیم و یه تیکه نونم راضی ما
ممنونم بانو...

خجالت کشیدم...این حرفا چیه؟؟؟
مام به همونش راضی ایم...
سلام بانوی دریایی
نماز و روزه هات قبول باشه
امیدوارم ما رو هم توی دعاهات فراموش نکرده باشی بانو
سلام...
ممنونم بانو...
نماز روزه های تو هم قبول باشه بانو...