ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هو الغریب...
...
..
این نوشته برای توست...تنها تو...برای تو می نویسم...
در متنی خواندم که نوشته بود باید برای تو بنویسم تا حالم خوب شود...این میان من هم میخواهم مانند نویسنده ی همان متن نوشتن برای تو را امتحان کنم...می خواهم برایت بنویسم تا ببینم حالم خوب میشود یا نه...یا مثل همان متن در انتهایش میگویم حالم خوب است اما تو باور نکن...
می نویسم تا ببینم در انتها چه میشود...خب...از چه برایت بگویم؟؟؟...تو بگو...
نه...نه...تو نگو...قرار بود من بنویسم و تو بخوانی...پس بگذار بگویم تمام آنچه که بر دلم دارد تبدیل به عقده میشود...خوب گوش کن...
از لحظه ای میگویم که به یک باره تمام وجودم برای تو تنگ شد...دلتنگی...حسی که برای هر کسی آشناست...من هم این حس را با تو تجربه کردم...دلتنگی آن هم برای تو...چه شود!!!
خوش به حال دلم که به او اجازه دادی برای تو تنگ شود...زیرا من برای دلتنگ شدن برای تو هم از تو اجازه میخواهم...
و وقتی که تنگ شده یعنی اجازه دادی که برایت تنگ شود...تو که این من را میشناسی و میدانی که تمام عمر با نشانه ها زندگی کردم مخصوصا در خصوص با تو بودن...تمام چیزهایی هم که مرا به تو رسانده همین نشانه ها بوده است...برایم مقدس هستند...
حال همین دلتنگی هم باعث شده که برایت بنویسم...دلم تنگ است برای تو و تو این حس مرا بهتر از هر کسی درک میکنی...چون این دل برای تو تنگ شده...تنها تو...پس درکش کن...
زیرا این دل تنها از تو نفس می گیرد...به حرمت بودن توست که نفس میکشد...برای همین هم هست که مدت هاست دوست دارم نفس عمیق بکشم...زیرا از نفس تو این دل می تپد... خودت گفتی که از نفس خودت در دلم دمیدی...می دانم که ارزشش را ندارم که تو بدمی در دلم...اما حال که تو این همه برای دلم ارزش قائل شدی من هم باید خودی نشان بدهم...
باید خودم را ثابت کنم...تنها به تو...اگر کار به ثابت کردن برسد دوست دارم تنها خودم را به تو ثابت کنم...
تو از دستم راضی باش...خواهش می کنم...از دست این من راضی باش...از فاطمه ی کوچکت راضی باش ای تمام وجود فاطمه...
حال که به آخرش رسیدم باید بگویم که این بار نوشتن حال مرا خوب کرد...
دلتنگی آن هم برای تو تمام حرفهایی بود که داشت برایم تبدیل به عقده میشد...زیرا حتی نوشتن این دلتنگی هم اجازه میخواست و حال که نوشتمشان یعنی اجازه دادی ای مهربانم...
مثل آن متن نشد...
حال باید بگویم که حالم خوب است و تو باور کن که حالم خوب است ای تمام باور فاطمه...
...
..
.
.
***نوشته شده در یکی از همین شب ها آن هم زیر نور ماه...
...
..
.
__________▓▒▒▓
______▓▒▓_▓▒▒▓_▓▒▓
_____▓▒░▒▓__▓__▓░▒▓
_____▓▒▒▓_▓▓_▓▓_▓▒░▓
___▓▒░▒▓_▓░▒▓_▓▓_▓▒▓
___▓▓___▓▒░▒▓_▓▓_▓▒▒▓
___▓_▓_▓▒▒▓_▓▒▒▓_▓▒▓
__▓__▓▒▓_▓▓__▓▒▒▓_▓▒▓
_▓▒▓_▓░▒▓__▒▓_▓▒▓_▓▓
▓▒▒▓_▓▒░░░░▒▓_▓▓_▓▒░▒▓
▓▒░▒▓_▓▒░░░▒▓_▓_▓▒░░▒▓
▓▒░▒▓_▓▒░░░░▒▓_▓▒░░▒▓
_▓▒▒▓___▓▒░▒▓_▓▒░░░░▒▓
__▓▓_▓▒▓______▓▒░░░▒▓
_____▓▒░░░░▒▓_▒▓░░▒▓
____▓▒░░░░░░▒▓█▓▒░▒▓
____▓▒░░░░░░▒▓█_▓▒▓
_____▓▒▓_▓▒░▒▓█
_________▓▒▒▓_█
__________▓▒▓_█
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_
____████____█__
اپم...
....
و انگار بهترین توشه ی سفرم بود خوب بودنِ حالت و باور کردن ِ آن با ذره ذره ی وجودم



باور کن حالا دلم میخواهد از فرط شعف بر عشق پاک و آسمانی ات سجده زنم
و چه مستم میکند این هم بودنِ خدا اینجا
همان بگویم *خدا اینجاست* سزاوارِ نفس های خدایی ات است بانو جان
یکی از بهترین و زیباترین متن هایی که تا به حال ازت خونده بودم بانو جانم
خوشحالم که همان گونه که من سرشار بودم از حال خوب تو هم سرشار شدی...


لطف داری بانو...
سفر به سلامت...
مواظب خودت باش...
حس کردم میتونم درک کنم...
چه قشنگ
جه قدر شیرین بود برام شنیدن این جمله...
این عسکه آشنا نیس یکم؟!

چرا...خوده خودشه...
خب دوسش دارم...باحاله...نه؟؟؟
ااااا
) دوتا داره!
یه کشفی کردم!:
این بغلازینایی که تودوس داری(
بله...بله...
کشفتو عشقه...باهوش خوده خودمیا...
چون من دوس دارم دوتا گذاشته بلاگ اسکای...
این دوز بالای خود شیفتگی بود...این جانب خود شیفته... هستم...
خودت فامیلیمو بزار دیگه...می دونی که!!!
سلام آجی فاطمه ممنونم که سر زدی بازم سر بزن راستی من هر روز آپ می کنم خوشحال می شم بیای خواستی منو به نام وبم لینک کن بعد بگو تا به چه اسمی لینکتون کنم
سلام...
خواهش می کنم...
برای تو خویش چشمانی آرزو میکنم. که راه را از بیراه تمیز دهد....
منم هم همین آرزو رو برای شما دارم...
وچه خوب در یکی از همین شب ها آن هم در زیر نور ماه سخن گفتی تا با اشک آتش زاد خویش سینه ی عاشقت را تسکین دهی و سیاهی دیوانه ی شب دردمند ی را به هراس بیندازی ...
سلام بانو ی احساس های مهتابی
چقدر زیبا جان تاریک به شعله ی شمعی برافروختی و غرور جان ستان شمع را به اوج رساندی ...
سلام...
راستش من نمی تونم خیلی ادبی حرف بزنم مثل شما...
فقط ممنونم برای حضور خوبتون در اینجا...
سلام بانو. برای این روزام منو ببخش.هیچی نپرس. هیچی نگو. فکرم نکن که می دونی. چون هیچکس نمی دونه. فقط اگه خیلی دلت خواست سراغمو بگیری بیا به همون آدرسی که بهت دادم. البته نیای بهتره.
من باید برم فاطمه، باید!دیگه 22سالم شده.باید بفهمم کی ام؟ باید برم. باید تنها باشم. تو سکوت،تاریکی. و تنهایی و گرما.
به قول صادقی تو آلبوم جدیدش دیگه نمی خوام وقتی دلم پره بخندم.
تنها چیزی که می تونم بگم اینه که منو ببخش بانو...
سلام بانو...
من همیشه میام به اون آدرس...
به احترام تو منم ساکتم در مقابلت...
تنها سکوت...
زمان همه چی رو حل می کنه...گذشت زمان خیلی چیزها رو تغییر میده...
- سلام و درود
- متن زیبایی بود... ایشالا همیشه بانوشتن همیشه خوب باشین .
- بدرود
سلام...
نوشتن همیشه حال منو خوب می کنه...
او می آید ...


زلال تر از باران حیات آفرین بهاری ...
پاک تر از شبنم های روح بخش سحری ...
صاف تر از چشمه های بکر کوهزادی ...
و من به یمن همین باور خوب، زلال ترین و پاک ترین و صاف ترین تبریک هایم را تقدیم حضورت می کنم ...
سلام بانوی مهربانی
عیدتان مبارک
سلام...
عید شما هم مبارک البته با تاخیر...
اللهم عجل لولیک الفرج....
بسیار زیبا بود , سرشار از احساس , خیلی هارو دیده بودم که گفتگوی زیبایی دارند با او اما شما ... .
کاش میشود با همه زبان ها او را فریاد زد ...
هرچند بیصداهم او مارا میفهمد ...
ممنون از نوشتت . خیلیییییییییییییییی زیبا بود .
ان شا ا... دل کوچیک زیبات به دل بزرگ خدا برسه ...
ما رو از دعای عاشقانه ای که با خدا داری محروم نکن .
یا حق...
ممنون که خوندید...
لطف دارید...
امیدوارم این زیبایی که تو این نوشته هست به قول شما همیشه موندنی بشه تو قلبم...
سبز باشید...
سلام دوست عزیزم
مثل همیشه زیبا
خوشبحالت ....
اگه دلت شکست به یاد من هم باش
میلاد امام زمان رو هم به فاطمه ی عزیزم تبریک میگم اینم هم به تو به خاطر وبلاگ زیبا و دوست داشتنی
یه چیز دیگه من میتونم دلنوشته هایی که برای خدا مینویسی کپی کنمیا نه همچین اجازه ای نیست
دوست دارم این یه تعرف نیست تمام زندگیمه...
سلام...
ممنون...
لطف داری...
سلام بانو


چه زیبا باهاش صحبت کردی و حس میکنم حست رو بعد از نوشتنت براش
ارامش خاصی توی وجودت شکل میگیره وقتی باهاش حرف میزنی
و خوشبحال دلی که میتونه اینجوری باهاش حرف بزنه
هر دلی نمیتونه و باید خیلی پاک و زلال بود
تبریک میگم عزیزم
عیدت مبارک باشه و همیشه شاد و سلامت باشی
سلام...
این از لطف تو بانو جان..
ممنون...
عید تو هم مبارک..
همیشه موفق باشی...
سلام بانو
نیستید احساس غربت می کنیم ...
سلام...
شرمنده
سلام بانو جان


خوبی؟
دل منم برات خیلی تنگ شده بود
به یادت بودم فاطمه
خدا
دریا
ماه شب ۱۴
و بخوابی آروم روی ماسه ها
صدات کردم
شنیدی بانو؟
سلام...
خوبه خوبم...
چه قدر زیبا...
ما کامل...
دریا...
ساحل...
آرامش...
..
سلام فاطمه جان .


ممنون که به من افتخار دادی وبه کلبه ام سر زدی.
من همیشه اعتقادم این است که خدا به دل ادم ها نگاه میکنه واین را همیشه به شاگردانم هم گفته ام .
دلت بزرگ وپاک هست که اینجوری میتونی زیبا با او درددل کنی قدرش را بدان
سلام...
خواهش می کنم...
ممنون از لطف شما...
سلام فاطمه جان
مرسی که سر زدی
وبلاگ خودمونی ای داری
امیدوارم همیشه بخندی
سلام...
ممنون...
سلام بانو.
سلام فقط همین
سلااااااااااام...
خوبی بانوی دریا؟
ممنون بانو ی آرامش...
سلام فاطمه جون


دلم برای نوشته هات تنگ شده بانو
خوبی؟
سلام...
ممنون...تو خوبی؟
چشم همین روزا منم به روز میشم بانو...
عکس آواتارت واسم جالب بود اومدم اینجا
پشیمون نشدم
راستی سلام
چه خوب که پشیمون نشدی...
سلام بانو...
خوش اومدی...
فقط میتونم بگم دوباره منو برگردوندی. خیلی وقته دنبال خودم میگردم...
من هم فقط می تونم سکوت کنم بانو
فقط سکوت...
.
...