.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

سنگ صبور کوشولوم هفت ساله شدی!

هوالغریب...


دیدی داشت فراموشم میشد؟!

امروز از خوده صب وقتی اون بالای لیست حضور غیاب نوشتم 28 مهر فهمیدم اومده...

تولد وبم... وب کوچولوم... هفت ساله شده و ما هفت ساله باهمیم!

از وقتی اومدم خونه سرگرم کارام و ترجمه هام بودم تا الان...با وجود تموم خستگیم خوابم نمیبره!

الان رسیدم بیام پیش وبم تا بهش بگم تولدت مبارک باشه...

درسته هیچ کی جز خودم تولدتو یادش نبود اما عب نداره... من اینجا تک و تنها توی اتاقم با همین تن ِ خسته واست تولد می گیرم و بهت میگم

تولدت مبارک سنگ صبور کوشولوم...


هفت ساله شدنت همزمان با بیستو هفت ساله شدن خودم مبارک باشه...


فقطم خودت میفهمی این جمله یعنی چی!


راستی من هیچ وقت تولدتو فراموشم نمیشه... تو مال خود منی فقط!



+ ببخشید پست تولدتت این مدلی شد... نصفه شبه و منم بی جونم از بس بیدار موندم واسه کارام...باید یکم بخوابم ...میام پیشت و باهم کلی کپ میزنیم...

منتظرم باش سنگ صبور کوشولوم!


++ ممنون که هفت ساله منو اونجوری که هستم تحمل کردی و پناه حرفام شدی! حتی خیلی حرفایی که روی صفحه هات حک نشدن هیچ وقت ولی می دونم که همشو خوب می دونی آخه تو سنگ صبور منی!!

چقدر اسمتو دوس دارم...سنگ صبور

نظرات 5 + ارسال نظر
نازی پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 00:34

یه لحظه حس کردم فاطمه این پست رو ننوشته
تولدش مبارک

سلام

خخخخخ....

نه بابا خودمم...

ممنون مهرناز

سلام به روی ماهت

فریناز سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 15:46 http://arameshepenhan.blogsky.com

خب از اونجایی که خیلی دیر باز کردی نظرات آپ تولدتو من کادوم فاسد شد

کادوم یه قوطی شیر پاپیون زده بود که دندونای بچم سفید بشه قوی بشه دشمن پهلوی بشه

حالا تو که کادو نمی دادی...
اصفهانی خسیس

برو بچه... دیگه من و بچم تو رو می شناسیم خاله فریناز

بعله...
اینو بچم گفت بهت بگما

فریناز سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 15:48 http://arameshepenhan.blogsky.com

بابا خودش نوشته منم شاهد بودم

بعله تازشم اینقده نشسته بودن دوتایی جیک تو جیک بودن این وب و وبلاگ نویس

تازشم نقشه کشیدن بهمون کیک ندن مام کادومون فاسد شد رفت

بعله... خودم نوشتم... توام شاهد بودی

آره... جیک تو جیک بودیم... اتفاقا دیدیم چقدم حرص خوردی

تو که کادو رو پیچوندی حالا ما به روتم نیوردیما
بعله...
خانومی کردیم... به بچم قول دادم که خاله فرینازش قراره کادوشو بعدا بهش بده

فریناز سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 15:50 http://arameshepenhan.blogsky.com

تازشم اصن ملومه کجایی الان؟؟؟

خب من کارت دارم رفتی کلاس دوباره


بچتو بردی مدرسه نکنه؟

آخه نیس هفت سالش شده
امسالم که خیلی مهمه براش الفبا رو باید خوب یاد بگیره
واللا
اصن چه معنی داره مادرر بره کلاس
بشین بچتو بزرگ کن
واللا

رفته بودم دنبال ی لقمه نون حلال

یعنی چی کارم داری؟
آخی بچم منو کار داره...
یعنی من انقد مهمم

آره...
بچمون داره الفبا یاد میگیره...
خخخخ

اووووم...
خب باشه...
ولی توام کمکم کن... بچه بزرگ کردن کار خعلی سختیه

لیزا موری سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 19:04

سلام فاطمه جون
تولد وب مبارک دیگه ماشالاه واسه خودش وبلاگی شده ها!!
ایشالا 120 سالگیش
ایشالا که دلت پر از شادی شه پر از اتفاقات خوب
راستی ادرس وبلاگمو تغییر دادم
این ادرس جدیدمه
http://whereismygod.blogsky.com/

سلام لیزا جان
ممنون..
عه. دیدم وبت ی جوری شده ها!
مرسی واسه آدرس...
حتما میام پیشت عزییزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.