.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب
.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

.: سنــــــگ صبـــــورم خـــــداست :.

اَلا بِذکر الله تَطمئن القلوب

از دلت بپرس مال کیست؟

هوالغریب....


از تو پرسیدم از دلت بپرسی برای کیست و تو ابتدا آرام گفتی برای تو...تنها برای تو...


و من مستِ احساس ناب مالکیتی شدم که تو برایم به ارمغان آورده بودی....احساس مالکیت...


اما...


بعدش...


بعدش را نمی گویم...


چقدر این حس عجیب است...آن قدر عجیب که گاهی با همه ی وجود هم می تواند به تو آرامش دهد هم بی قرارت کند و تو را از این رو به آن روز کند...


اما تو...

احساس مالکیتی که برای تو داشتم با همه ی حس های زندگی ام فرق داشت و دارد...


مالکیتی از جنس رها شدن و غرق شدن در وجود بی کرات تو...


تو مال منی...

خودم کشفت کرده ام...

....


+متنی بی نظیر و فوق العاده از دکتر افشین یداللهی در ادامه مطلب



*راستی بعضی اوقات بدجور دلم هوایت را می کند آن قدر که لحظه لحظه جان دادنش را می فهمم...آن قدر که قطره قطره نداشتنت از چشمانم جاری میشود...دل تو نیز این وقت ها هوای من را می کند آن هم در بین این همه فــــــــــــــــــاصله؟!





تو مال منی


خودم کشفت کرده ام


تو بامن می خندی


با من گریه می کنی


درددلت را به من می گویی


دیوانه !


دلت برای من تنگ می شود


ضربان قلبت با من بالا می رود


با سکوتم ،با صدایم


با حضورم ، با غیبتم


تو مال منی


این بلاها را خودم سرت آوردم


به من می گویی دوستت دارم


و دوست داری


آن را از زبان من

فقط من بشنوی


برای که می توانی مثل بچه ها خودت را لوس کنی

نازت را بخرد

و به تو دست نزند؟


چه کسی با یک کلمه

با یک نگاه

دلت را می ریزد؟


بعد خودش جمع می کند و سرجایش می گذارد؟


چه کسی احساست را تر و خشک می کند؟


اشکت را در می آورد

بعد پاک می کند ؟


چه کسی پیش از آنکه حرفت را شروع کنی

تا ته آن را نفس می کشد؟


دیوانه !!!


من زحمتت را کشیده ام تا تو بفهمی هنوز می توانی

شیطنت کنی ،انتظار بکشی ،تپش قلب بگیری

عاشق شوی

....


چه کسی قلب مراآب و جارو می کند،دانه می پاشد

تا کلمات مثل کبوتر

از سرو کول من بالا بروند؟


چه کسی همان بلاهایی که من سرتو آوردم

سر من آورده ؟


من مال توام

دیوانه !


زحمتم را کشیده ای

کشفم کرده ای ....



نترس

چند سوال می پرسم و میروم .....

یک : چند سال پیرت کرده اند ؟

دو : چند سال جوانت کرده ام ؟

سه :از دلت بپرس مال کیست ؟

چهار:اگرجای خدا بودی با ما چه می کردی ؟

پنج :کجا برویم ؟



دستت را به من بده ..............

نظرات 31 + ارسال نظر
ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 26 فروردین 1392 ساعت 20:14

وای خدای من چقدر این متن قشنگ بود...
یه حسی داشتم نسبت بهش...
انگار پر بود از احساسات جسورانه ...
احساساتی که ساده و صادق بیان میشن...
دوسش داشتم متن ادامه مطلبو

ممنونم مهرناز....

آره...واقعا جسورانه رو خوب اومدی..
و همین طور ساده بودنش رو...



خوبه که انقد خوب فهمیدیش همزاد جون

فریناز سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 12:46

دلم میخواد همشو خودم بنویسم دوباره
از اون متن هایی که مثلا مث اون متن محشر دکتر شریعتی ین و دوس دارم حتی حفظشون کنم
مثلا دوس دارم برم روی کوه صفه یه جاهایی هست که هیش کی نیس! دستامو باز کنم و فریاد بزنم و بگم دیواااااااااااااااااانه خودم کشفت کرده ام تو مال منی مال منی مال منی
دیواااااااااااااااااااااااااااااااااانه...
کل متنشو بخونم رو به آسمون... یه کم اینطرف تر از قبله... دلم می خواد از اون بالای کوه پرواز کنم و بپرم تا مقصدی که... سره جای خودم...

_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*

تقصیره خودته دیگه بانو...
متن به این قشنگی می ذاری با حرفای فوق العاده ی خودت، اونوخ ازم که توقع نداری دیوونه نشم؟

اینجام بگم بلاگ اسکای؟

دلم طاقت نیورد تا درست شدنش...
و خداوند کامپیوتر داداش را آفرید

وقتی الان نظرتو خوندم داشتم به این فکر می کردم که خوش بحال اونی که تو بخاطرش حاضر بشی این کارو بکنی

خوش بحالش واقعا...


تقصیر متن قشنگ دکتر یداللهی و اون کسی بود که این حسو نسبت بهش دارم که باعث شد این متن انقد به قول تو قشنگ بشه....


بلاگ اسکای انگار حالش بده...قاطی کرده...
خوش بختانه که اینجا خوبه و کار می کنه...

حالا نری کامپیوتر داداشتو خراب کنی!!!
دیدم آی پیت فرق داشتا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 12:51

یثمشئ یشسفشفخ ناشسف
یهرخخدث

شساثلاثفشئ

شما؟

خب اسمی آدرسی چیزی!!!

ღ مهــــرناز ღ سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 13:48

آجی فرینازی رفتی کوه صفه داد بزنی منم با خودت ببر منم میخوام داد بزنما ...تهنا تهنا جا نذاری بریا

این بالاییه کیه چقدر بامزه نظر گذاشته بعضی وقتا منم اینجوری میشم...

ولی مشخصه چی نوشته

آجی فریناز مهرناز خانوم! همزاد مارو ببر....
میگم میشه منم ببری؟
بالا همون کوهه!!!

اصا هممون بریم؟

نمیدونم کیهآره...بامزه بود

مشخصه ...راس میگی...

دی ماهیا کلا باهوشن

محمدرضا سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 19:48 http://mamreza.blogsky.com

سلام
منسریع اومدم اعلام کنم اون نظر نامفهومه من نیستما.
جون شوکولات های خانم دست تو چشمیان من نبودم.

بنده درمورد متنی که نوشتی سکوت می کنم.
بعضی متن ها رو باید باسکوت حس کرد.
و من اینطوری حسش کردم.

سلام...

میگم ماشالله انقد سابقتون در این زمینه خوبه که تا یه چیزی میشه خودتون سریع میگید...

خانوم دست تو چشمیان اصا نمیاد اینجا
میگم شوما وساطتت کن شاید بیاد
آی پیش که شبیه شما نبود...

اوهوم...
ممنون که حسش کردی و سکوت کردی

ღ مهــــرناز ღ سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 21:18

میگم مشخصه که اون نظر بی اسم بامزه واسه محمد رضا نیستش آخه محمد رضا عمرا کمتر از 5 خط نظر نمیذاره من دیدم که میگما
فک کنم واسه یه ره گذر بوده که انقد از این پست خوشش اومده که فارسی و فینگیلیشو قاطی کرده
آخه خیلی پست قشنگی بود فاطمه
این محد رضا رو میبینم یادِ قدیم قدیمای خودم میوفتم که تازه وارد نت شده بودم

راس میگیا مهرناز...

اصا بهش نمیخوره محمد رضا باشه

راس میگی...احتمالا بنده خدا فارسی و قینگلیشو قاطی کرده بوده...

مرسی مهرناز...
فک کنم حکایت همون باشه که میگن اون چه از دل بیاد لاجرم بر دل نشیند...
منظور همین بود حالا نمیدونم درست گفتمش یا نه...


قدیمات بهتر بوده مهرناز یا الان؟

sima سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 22:46

to tazegia ziad savare mashin mishia

r.sadeghi kheili vaghte tarikh masrafe shera o harfash tamum shode....heyfe oun hame khatere



khodafezzzzzzzzzzzz

اتفاقا امروز بنده راننده نبودم...توی تهران زیاد پیچ و تاب می خوردیم من بلد نبودم واسه همین نمیزاش من بشینم...

عموی گرامیتو که میشناسیفقط تو راه برگشت تو اتوبان نواب که بودیم که بیایم سمت ورامین برگشته میگه اینحا تا ورامین دیگه چیزی نیس تو بلدی بشین من خسته شدم

ماشاالله این باباهای مان دیگه...


تازشم منم طرفدارش نیستم اما انصافا این آهنگش قشنگ بود از بین همه ی آهنگاش...

اون همه خاطره و آهنگ نروووو...

یاااادش بخیر...

خدافظی؟
فعلا من باید خدافظی کنم که یک شمبه قراره عمل کنم

sima سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 23:09

ma k nafahmidim che amali ?
shoma ham k kolan b sms eteghadi nadari
barat arezoooooooooye salamati mikonam,che moadab!

آره...کلن اس ام اس اینا تعطیل شده

امشب خودم بهت اس ام اس میدم برات میگم جریان عملو سیما جون...

حالا قهر نکن با من...

انقدم لحنتو عوض نکن ...
از من ذلخوری؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 23:24

اهزاشئ قشالخظشق دشذخخخخخیشئ!!!!
ناخیثف ئهیخخده اشئهد نشبهغث
ثسالاث ئشد

بازم شما؟

خب من چی بگم؟
...
...


ღ مهــــرناز ღ سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 23:32

قدیما شر و شیطون بودم...قدیما رو پا بند نبودم...قدیما دلم صاف و ساده بود...
قدیما ...
الان یکم سرد و گرم دنیا رو چشیدم...
الان فهمیدم دنیا چیه...دل چیه...احساس چیه... غرور و شخصیت چیه...حتی صبـــــــــــر چیه...
نه که قبلا نفهمیده باشما ، نه...
الان واسم پیچیده تر شده....
اما زندگی رو دوست دارم چه قدیمشو چه الانشو چه آیندشو چون پوست کلفت ترم میکنه روز به روز...
اما میدونی چیه فاطمه...
بعضی وقتا این قلقلک های خدا لازمه...واسه اینکه یکم بفهمیم کجاییمو همین زندگی رو از کی داریم...
یا حد اقل قدر شناس تر باشیم...
قدیم و جدیدم باهم فرق نکردن فاطمه...
فقط من خدا رو بیشتر شناختم...
وگرنه دنیا که عوض بشو نیست...

میفهمم حرفاتو قشنگ...خوبه خووووووب...
چون هر کسی این دوران رو به نحوی تجربه می کنه...
این که یه روزی محبور میشه عوض بشه و یه حورایی هم دانشگاه و این سن 18 سالگی میشه سکوی پرتاب...

زندگی هنوز خیلی بازیا داره که نشونت بده مهرناز...خیلی...
این حرفمم هم اصلا معنی ترس و اینا رو نمیده ها...اصلا...
برای تو برای من برای هممون خیلی چیزا داره که نشون بده...

راس میگی دنیا عوض بشو نیس ....

برات بی نهایت خوشحالم که خدارو شناختی
...

محمدرضا چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 09:42 http://mamreza.blogsky.com

سلام
من که گفتم من نیستم.نکنه من هستم خودم فکر میکنم من نیستم.ولی جدی جدی من نیستما. ببین مهرناز خانم هم فهمیده من نیستم.
آهااااااااااااااای.اون بنده خدا هر کی هست زودتر خودشو لو بده وگرنه مجبورم خودم برای دوستان ترجمه کنم چی گفته.
من دوره این زبونو گذروندم.البته با خانم دست توچشمیان هم دانشگاه بودم.اون سریع پله های ترقی رو تی کشید رفت رتبه های بالاتره رو بشوره ما هی درجا زدیم.پله ها کثیف شده بودن دوباره تی کشیدیم.
این طومارهای من ظاهرا رواعصابه آره؟
اصا من دیگه طومار نمینویسم.
ولی خودمونیما مهرناز خانم شما که منو می بینی یاد قدیمات میفتی یعنی بنده شر وشور می باشم؟
ینی بنده روی پاهای خودم وای نایستاده ام؟
من به این آرومی.
من به این یواشکی.
من به این .
بغض کردنم نمیتونم دیگه دروصف خودم حرف بزنم.

و اما درمورد خانم دست توچشمیان :
این بابا مشغول تکمیل جدول شوکولیفه فعلا نمیرسه بیاد اینجا


سلااااااااام...
مام گفتیم که آی پیش مثه شما نبود...

تازشم اگه راس میگید بگید چی گفته..بعضی جاهاش نامفهوم بود....جور در نمیومد...

پس شاگرد تمبلی آقا محمد رضا که هی درجا میزنی


نه...رو اعصاب نیس...راحت باشید...خوبه اتفاقا...

مهرناز خانوم جواب گوی این بنده خدا باشن که بغض کردن...

ولی شما و مظلومی محاله...محاله...

خانوم دست تو چشمیان جدول شوکولیفش تموم شده...بنده خودم شخصا در آخرین دیدار مقدار زیادی شوکول بهشون دادم...

لیلیا چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 11:31 http://yeksabadsib.blogfa.com

سلام..

خوبی ؟!


خب حالا که دوست داری سکوت کنیم در مورد متنت، سکوت می کنم..

فاطمه عزیز ..هیچی و همه چی..!



آه..خدای من..

وای فاطمه..دختر ، تو...ولش کن.هیچی و همه چی!

سلام...

شکر...تو چطوری?

آخ که امان ازین حرفت که هیچی و همه چی...
پره حرفه...پر...

سکوتو براش احترام قائلم...

بزار منم سکوت کنم حالا که سکوتو توام دوس داری...

فریناز چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 19:10

چقد صداش عینهو محسن چاوشیه ها


دیگه نوبت توإ خسته شی دنیا بشششششکنی


دیگه نوبت دنیاس!


خوبی خانومی؟

جاااااااااان?
شبیه کی?????

اصا چشام همین شکلی شد...

ببین
ببین
ببین
میگم ازین به بعد اصا اسم خواننده نگو. یا قبلش هماهنگ کن با من

آخه عزیز دل من این کجای صداش دقیقا شبیه صدای محسن چاوشیه!!!


آره...
نوبت دنیاس...ایشالله که این دفه واقعا نوبتش باشه...

شکر...خوبم...
دس بوسیم...

بدی خوبی دیدی حلال کن یه وخ دیدی یک شمبه رفتمو برنگشتم

نازنین چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 23:59

متنتُ خیلی دوست داشتم فاطمه
خیلی آروم بود و دوست داشتنی
مرسی همزاد زمستونیِ خودم

راستی چقدر احساسِ قشنگیِ وقتیِ یکی باشه که با همه وجودت مالِ اون باشی..
که واسه خودِ خودت باشه!

خواهش میکنم نازنین عزیزم...

منم دوس دارم این متنو خیلی...

آره خیلی خوبه نازنین...ولی امیدوارم هیچ وقت تو زندگیت اگه یه روری این حس اومد تو دلت مجبور نشی پسش بدی...
از ته دلم اینو برات میخوام همزاد زمستونیم...
از ته دلم
از ته دلم
از ته دلم
...
...
...

فریناز پنج‌شنبه 29 فروردین 1392 ساعت 18:47


خیلی بدی
اصن قهرم باهات

اصنشم باهام قهر نشو خب...

من گناه دارم

نگین پنج‌شنبه 29 فروردین 1392 ساعت 20:40 http://www.mininak.blogsky.com

آ سلام فاطمه جان
تو که دوستِ فرینازُ مهرنازُ نازنین هم که هستی
دوستِ مشترکی پس

خوشحالم که خوشت اومد از وبلاگم
موفق باشی دختر جون

سلام...

اتفاقا وقتی متوجه این موضوع شدم که توی سرچی که انجام داده بودم وارد وبت شدم...خوبه که دوستای مشترک داریم

خلاصه که کتاب یک عاشقانه آرام منو با وبت آشنا کرد...این کتابو خیلی دوس دارم...

وبت خوبه نگین جان...

توام موفق باشی نگین جان

ابوعدنان جمعه 30 فروردین 1392 ساعت 17:02 http://abooadnan.blogsky.com

سلام
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاپم .همین وبس
البته یه چیز دیگه هم هست آهنگ صادقی را نتونستم دانلود کنم

سلام
خدمت میرسم...

خب برای دانلود آهنگ های کد ها باید نرم افزار دانلود منجر داشته باشید رو سیستمتون یا برید تو سایت های دیگه با کیفیت ترشو پیدا کنید...

لیلیا جمعه 30 فروردین 1392 ساعت 18:34

سلام

منم شکر...

سلام

خدارو شکر

s.b شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:34

ravaniiiiiiiiiiiiii
migam mikhasti taklife vasayeletam moshakhas koni
baba in amal dar hade kha...efate kalam nemizare begam kholase dar hade oune
bad binam ini k tamume zendegite kie?
harf bezan ...vazeh, dorost ,rast
2shanbe mibinamet bache porro

بین چه جوری منو بی آبرو می کنی دختر

تازشم این عمل اصنم در اون حد نیس...
نمی دونم چی بگم در موردش...اصا بی خیال...
قصدم این نبود که توجه جمع کنما سیما جون
اصنشم وقتی رفتم نیومدم دلت میسوزه چرا اینجوری حرف زدی

تموم زندگیم تموم زندگیمه دیگه...
وااااااالااااااا

اگه برگشتم دوشمبه منتظرتم بیای خونمون با مامانت

محمدرضا شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 11:43 http://mamreza.blogsky.com

سلام

حیف که تصمیم گرفتم طومار ننویسم وگرنه به همه می گفتم که تو هم عملی شدی.
درضمن باتوجه به کامنت بالایی احتمالا جراحی سختی درپیش رو داری و بنابر حدسیات بنده
احتمالا قراره یکی از خارهای کاکتوس هارو که هنگام بوییدن وارد مماختون شده ومانع تنفست شده رو در بیاری.
بله دیگه عملی است بسیار سخت.
البته سخت تر از اون عمل قسمت دوم جراحتت باشه که احتمالا برای انگشت دستت باشه.
مجبورم بگم دیگه.به من چه.
وقتی دستتو تو مماخت می کنی همین میشه دیگه.
بازم توضیح بدم آیا!؟
تا توباشی اینقدر اشک آور از عمل حرف نزنی.
***
برات آرزوی سلامتی دارم.
و اینکه امیدوارم عملی که در پیش رو داری با موفقیت پشت سر بذاری.وسلامتی کاملتو به دست بیاری.

سلام...

بله عملی شدم

اتفاقا کاکتوس نرفته تو مماخم....تازه دستمم به قول شما نکردم تو مماخم...

فک کردید ما دخترا هم مثه شما پسرا ایم در این موارد؟

اصنم اشک در آر ننوشته بودم...حقیقت بود خب...

****
ممنونم...
منم برای شما آرزوی سلامتی دارم...

اون وقتی هم که اس ام اس سامانتون رسید بنده سره نماز بودم..

ممنونم...

فریناز شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 19:23

وای سیما آدم یه دختر عمو مث تو داشته باشه دشمن نمی خواد دیگه ها
مثلا تو بهمنیا چرا فش می دی آخه؟

محمدرضا سنگین باش

یعنی چی؟

خجالتم نمی کشه عملیش کرد فاطممونو

سلااااااااااااام بر فاطمه کوشولوی سنگ صبور

نمی ذارن که سلام علیک کنیم:دی

می بینی تو رو خدا
هی به ما گیر میدن فشم میدن حتا

تازه مارو عملی هم کردن...

می بینی توروخدا منو تنها گیر آوردن...
اصا بیا بزنشون...اینا فاطمتو تنها گیر آوردن

(آدم بی جمبه هم خودتونید...مدیونید فک کنید من دارم مظلوم نمایی می کنما...فریناز نخونه لطفا)

سلام به روی ماه فریناز خانوووووم...

فریناز شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 19:30

ایشالله همه چی درست می شه و پس فردا خوبه خوب شدی

عکست محشره ها
مث خودت

ممنونم خانوووووووووومی...

شرمنده نکن...

ما که مثه شما نیستیم تو مسابقه عکاسی برنده بشیم
شما استاد مایی

فریناز شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 23:17

آآآآآآآآآآآآآای نفس کش
کی فاطمه ی منو اذیت کرده عکس بده جنازه تحویلش بدم
عکسی 20 تومن

فریناز یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 08:55


لیلیا یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 12:15

سلام.

فاطمه..

امیدوارم خوب خوب برگردی..

پیش خانوم برات دعا میکنم..
--------------------------------
وقتی برگشتی از این رهایی چند ساعته برام بگو لطفا..

--------------------------------

از نفس افتاده ، امیدوارم با نفس های خوب برگردی..
و دیگه سرگردان نباشی.

منتظرتیم.


سلام...

ممنونم...

برگشتم اما هنوز رو به راه نیستم اصلا...
پره دردم...

حتما میگم ازین رهایی...حتما...

ممنونم لیلیای عزیزم

محمدرضا یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 18:00 http://mamreza.blogsky.com

سلام
امیدوارم که عمل به خوبی وخوشی تموم شده باشه.اومدی زود بهمون خبر بده .
اگر نت نداشتی به سامانه اس بده
راستی فردا
سالگرد وبلاگ سبز آسمانیه حتما تشریف بیارید

سلام...

ممنونم...اومدم...
شکر...زنده ام فعلا...

حتما خدمت میرسم

خانم معلم یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 18:13 http://khanommoallem.blogfa.com/

سلام عزیزم...
برات آرزوی سلامتی می کنم..
ایشالله زود و خوب برگردی...

سلام خانوم معلم عزیز...

ممنونم...
لطف دارید...

(*_*) یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 22:09 http://hamklassi1.blogfa. com

سلام ایشالا خوبه خوب میشی باشه امیتاز یه زندگی دوباره شروع میکنی

سلام...

ممنونم دوست عزیز

(*_*) یکشنبه 1 اردیبهشت 1392 ساعت 22:14 http://hamklassi1.blogfa. com

خانوم معلم اون بالا غلط املایی نگیری

هه

فریناز دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 ساعت 16:47

رهاییت مبارک فاطمه جونم

نگران نباشیا میرم سبزآسمانی واسه توام کیک میارم قائم می کنم
باشه؟

خودم هواتو دارما

ممنونم عزیزه دلم...

کیک دوس دارم ولی نمی تونم بخورم...سهممو میدم به تو...
اصا همچین فاطمه ای هستم من

ممنون که هوامو داری فریناز عزیزم

زهره پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1392 ساعت 20:54 http://eshghemoalemi.blogfa.com/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.